شاهکار ادبی کافکا.
این داستان به یاد ماندنی از کافکا، پس از گذشت یک قرن از انتشار اولیه، هنوز هم شوکه کننده و لذت بخش باقی مانده است.
یکی از مهم ترین آثار داستانی قرن بیستم.
صبح وقتی که درها بسته بود، همه ی اهل خانه می خواستند به اتاقش هجوم بیاورند و حالا که درها باز بود، کسی نمی آمد او را ببیند.
خواهرش، برای آغاز سخن دست بر میز کوبید و گفت: «پدر و مادر عزیز، این وضع را نمی توان ادامه داد. شاید شما متوجه نباشید، اما من هستم. اصلا حاضر نیستم اسم برادرم را در حضور این جانور به زبان بیاورم، پس فقط می گویم که باید سعی کنیم از شر این خلاص شویم. ما در حد توان انسانی سعی کرده ایم از او مراقبت کنیم و تا به حال تحملش کرده ایم، و گمان نکنم که از این بابت، مستحق کمترین سرزنشی باشیم.» پدر گرگور زیر لب گفت : «کاملا حق دارد.»
چه شغلی، چه شغلی انتخاب کرده ام! هر روز در مسافرت! دردسرهایی که بدتر از معاشرت با پدر و مادرم است! بدتر از همه این زجر مسافرت، یعنی عوض کردن ترن ها، سوار شدن به ترن های فرعی که ممکن است از دست برود، خوراکی های بدی که باید وقت و بی وقت خورد! هر لحظه دیدن قیافه های تازه ی مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آن ها طرح دوستی بریزد! کاش این سوراخی که تویش کار می کنم به درک می رفت!
«پست مدرنیسم» به بخشی مهم از زندگی و سرگرمی های ما تبدیل شده است. اما «پست مدرنیسم» چه ویژگی هایی دارد؟
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
رمان های فلسفی، روایت هایی داستانی هستند که به شکل ویژه بر تم های فلسفی تمرکز دارند و از این موضوعات به منظور پیشبرد داستان خود بهره می برند.
این نوع از ادبیات از صحنه های تاریک و دلهره آور و روایت های ملودراماتیک بهره می گیرد تا با ساختن فضاهای عجیب و غریب، پر رمز و راز و ترسناک، ما را به صندلی هایمان میخکوب کند
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
داستان های «فرانتس کافکا»، معنی هایی را در خود جای داده اند که تنها پس از مطالعه ی چندباره ی آثار او برای مخاطبین آشکار می شوند.
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
مخاطبین امروزی می توانند قدردان براد باشند که آثار کافکا را نگه داشت ولی واقعیت امر این است که کتاب محاکمه به خاطر «یک خیانت در امانت» در دسترس ما است
مطالعه ی آثار عجیب و کابوس وار کافکا به ما یادآوری می کند که پشت نقاب زندگی روزمره ی هر فرد، یک زندگی عاطفیِ منحصر به فرد و پر فراز و نشیب وجود دارد.
نسخهی نشر خرمن جالب بود. دستخط و ویرایشهای صادق هدایت بهصورت رنگی آخر کتاب چاپ شده که جای دیگه ندیده بودم 👌🏻
چرا موجود نمیشه ؟! من الان یک هفته است منتظرم این کتاب از نشر ماهی موجود شه 🙁
بهترین ترجمههای این کتاب طبق تحقیقات من به ترتیب : ۱- ترجمه آقای علی اصغر حداد از نشر ماهی = ترجمه آقای حداد را در اولویت اولتان قرار دهید. این ترجمه از مسخ(و چند داستان کوتاه دیگر که آقای حداد به همراه مسخ در این کتاب ترجمه کرده) به صورت مستقیم از زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه شده است و طبق تحقیقات بنده و خواندن خود این ترجمه، یک ترجمهی بسیار دقیق است که توانسته لحن و درونمایه کتاب را به خوبی انتقال دهد. و در کل تا الان بهترین ترجمه از این کتاب است. ۲- ترجمه خانم فرزانه طاهری از نشر نیلوفر = در اولویت دومتان و بعد از ترجمه آقای حداد، ترجمه خانم طاهری را قرار دهید. خانم طاهری این داستان را در دو نسخه ترجمه و منتشر کردند. نسخه «مسخ، نسخه انتقادی نورتن» به طور مستقیم از زبان آلمانی ترجمه شده است به فارسی. و توانسته به خوبی لحن و درونمایه کافاکا را منتقل کند این ترجمه و این نسخه.(اما شاید کمی ترجمه آقای حداد روانتر از ترجمه خانم طاهری باشد). این نسخه علاوه بر داستان حاوی مقالات انتقادی و تحلیلی است. نسخه «مسخ و درباره مسخ» توسط خانم طاهری به طور غیر مستقیم از نسخه انگلیسی این داستان ترجمه شده است به فارسی و حاوی دو مقاله از ناباکوف است. این نسخه هم نسخه خوبی است اما نسخه «مسخ، نسخه انتقادی نورتن» از نظر ترجمه بهتر و پختهتر از این نسخه است. ۳- ترجمه آقای صادق هدایت از نشر نگاه و نشر مجید = ترجمه آقای هدایت را در اولویت سومتان قرار دهید. این ترجمه به طور غیر مستقیم از نسخه فرانسوی این کتاب ترجمه شده به فارسی و با اینکه ترجمه خوبی است و درون مایه و لحن کتاب هم نسبتا خوب منتقل شده است، اما بسیار قدیمی است و شاید برای مخاطب امروزی روان جلوه نکند. و این ترجمه غیر مستقیم از این رمان است اما ترجمه خوبی است اما بعد از ترجمه آقای حداد و خانم طاهری.
در این داستان و در این شرایط تعریف شده دو حالت وجود داره، گذاشتن خودت به جای گرگور یا گذاشتن خودت بجای خانواده اش. خودت را یک سوسکی به کناره ای رانده شده ببینی یا خودت را در مواجه با این موجود ببینی (اسپویل در ادامه) پس از مرگ گرگور انگار یک فاجعه تمام شده باشد هم برای خودش و هم برای خانواده اش، فاجعه ای که خیلی پیشتر از سوسک شدن گرگور شروع شده بود. این خانواده به معنای واقعی خانواده نبودند. نه آنطور که پس از حذف گرگور توانستند باشند. گرگور با فداکاری و خستگی بیش از حدش و خانواده مصرف کننده اش درکی از همدیگر و شرایط هم نداشتند. دنیاهایشان به شدت از هم دور بود. اما با حذف شدن گرگور و تقسیم وظایفی عادلانهتر آنها توانستند بیشتر شبیه یک خانواده شوند چرا که حالا شرایطشان و دنیا و دغدغه هایشان به هم نزدیکتر شد. وقتی گرگور گفت مدتها بود پدرم را انقدر سرپا ندیده بودم، پدرم به شدت ضعیف شده بود و با چیزی که حالا هست تفاوت زیادی داشت متوجه میشویم که وجود یک فداکار و بارکش در یک جمع باعث از پا درآمدن هم آن شخص و ضعیف شدن و پرتوقع شدن سایر افراد میشود. اگر گرگور از کاری که طاقتش را تمام کرده بود بیرون میآمد و تقسیم وظایف درستتری بینشان اتفاق میافتاد به هم نزدیکتر میشدند، یک خانواده واقعی میشدند و در نهایت مسخی اتفاق نمیافتاد.
دوستان ۲ تا از بهترین ترجمههای کتاب مسخ ترجمه اقای صادق هدایت از نشر مجید و ترجمه اقای علی اصغر حداد از نشر ماهی هست. با تمام احترامی که به اقای هدایت قائلم اما باید بگم ترجمه اقای حداد بهتر از ترجمه اقای هدایت است. زیرا اقای حداد مستقیما از متن اصلی (آلمانی) ترجمه کرده اند ولی اقای هدایت خیر. و همینطور ترجمه اقای حداد نزدیکتر به متن اصلی کتاب است.
ترجمه صادق هدایت خیلی بد بود. اصلا روان نبود.
نشر مجید بهتره یا نشر نگاه ؟
هیچکدام فقط ماهی
این یه چیزه سلیقه ای هستش ولی من نشر نگاه رو کلا بیشتر از نشر مجید دوست دارم. ولی فک نکنم متن این دو نشر تفاوتی باهم دیگه داشته باشند چون مترجم هر دو آقای هدایت هستش. ولی در کل سعی کنید ترجمه آقای علی اصغر حداد از نشر ماهی رو مطالعه کنید چون بهترین ترجمه موجود از این اثره.
مسخ داستان کوتاهی است نمادین و بسیار سترگ که نوشتن درباره اش سخته. قبل از هر چیز باید با خود کافکا آشنا باشیم.به نظرم گرگوار نماد انسانی است مطرود و به دور از اجتماع. شخصی که به یکباره از خواب بلند میشود و خود را حشره ای مییابد و از همان لحظه، ارتباط او و انسانها از هم جدا میشوند. این جدایی و طردشدگی تا جایی پیش میرود که حتی خانواده او هم دیگر او را عضوی از خانواده به حساب نمیآورند.
به نظرم مسخ میتونه داستان همهی آدمهایی باشه که از نظر فکری دگرگون شدند (مخصوصاً تو زمینههای اعتقادی) و خیلی مواقع از طرف خانواده ترد میشند یا به نظراتشون هیچ اهمیتی داده نمیشه و اگر طرفین همچنان بر نظرات خودشون پافشاری کنند یک جایی این طناب پاره میشه!
یکی از بهترین داستانهای کوتاهی که تا به حال خوانده ام ، در ضمن اضافه کنم که هدف از مسخ کافکا شخص گره گوار نبود بلکه خانواده اش الخصوص خواهرش گرت بود. در اینجا ما تغییر خانواده ای میبینیم که مثل زالو از گره گوار تغذیه میکردند و چون دیگر کارایی نداشت او را رها کردند تا بمیرد ،پس مسخ واقعی خانواده او بود .
درود و وقت بخیر. کتاب مسخ، کتابی بود که منو به سمت گمنامی انسانها برد و اینکه اگه یه روز اون کسی که بودیم نباشیم به زودی به فراموشی سپرده میشیم.
نشر ماهی که چند داستان دیگه داره یا نشر نیلوفر که نقد هم داره ؟ دو راهی سختی گیر کردم...
مسخ نشر ماهی خلاصه شده ست؟
خیر کامله
کامله و بهترین ترجمه موجود نیز هست.
صبحها من به حشره تبدیل نمیشم. ولی انگار یه حشره توی مغزم زندگی میکنه که منو به هم میریزه. انگار کافکا هم از اون حشرهها توی مغزش داشت
نقد ناباکوف را بخوانید تا به ارزش مسخ پی ببرید
کتاب مسخ با ترجمه صادق هدایت از انتشارات مجید، مجموعه ای از 5 داستان کوتاه با عناوینِ مسخ، گراکوس شکارچی، مهمان مردگان، شمشیر و در کنیسه ما میباشد که برای هر یک از سه داستان آخر، تفسیرهای مفیدی نیز نوشته شده است. داستان مسخ، نسبت به بقیه طولانیتر است، با این وجود سایر داستانها نیز شایان توجه هستند. این داستانها به نسیان، بی ارادگی ناشی از آن و کیفر متعاقب آن میپردازند. "نسیان مانع اساسی در اجرای تام و تمام زندگی است و خاطره حیات مانع رسیدن به مرگ حقیقی است."
خلاصه شده نیست ؟
پشمام برا قیمت یه کتاب جیبی.
من کتابو دست دوم گرفتم نشر نیلوفر و ترجمه فرزانه طاهری چاپ 1380، ترجمه خوبی بود، حداقل از صادق هدایت که قبلا تا حدی خوندمش بهتر بود. کتابو پیشنهاد میکنم، همچنین «درباره مسخ ولادیمیر ناباکوف» روهم از دست ندین، واقعا به خوندنش میرزه، به قولی دوستی در همین کامنتها : نفهمیدن آثار کافکا یک باخت ادبی بزرگ و یک پیروزی شیرین از نظر روحی هستش...
تونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم ، هر چند پیچیده بود ولی ی نکته مهم اینجاست ، شما باید چیزی باشید که دیگران میخوان ، نه چیزی که هستین ! همیشه همینطور بوده ، هیچکس آدمو همینطوری که هست قبول نمیکنه ، و مثل یک سوسک بی ارزشه !
طرف از خواب بیدار میشه میبینه سوسک شده بعد به راحتی آب خوردن باهاش کنار میاد نه حرفی نه تعجبی بدون هیچگونه واکنشی! بنظر "شخصی" من داستان بسیار ضعیفی بود
ولادیمیر نابوکُف : اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک فانتزی حشره ای بداند ، به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است .
آره ما اینقد داغونیم که نفهمیدیم منظور و هدف غایی کافکا از ارائه همچین تمثیل استعاره ای چی بوده داستان هم باید کمی -حالا که به ورطه فانتزی کشیده شده- کمی با جریانات انسانی پرباری که میخواد بهش برسه همسو بشه یا نه؟
قزار نیست چون ناباکف یه حرفی زده اون حرف درست باشه. ناباکف هاستاد انشگه پولدار اشرافی بوده. از صبح تا شب کارش رمان خوندن بوده. به ۴ تا زبان مسلط بوده. من یه ادم فقیر هستم که هفته ای به زور دوساعت فقط میکنم کتاب بخونم. برای من کتاب مسخ طبیعیه که زیاد جذاب نباشه. واسه ناباکف هست.
مسخ با آنکه به کرات نقد شده، اما اثری کامل است. الیاس کانتی، نویسندهی برجسته و برندهی جایزهی ادبی نوبل میگوید: «در مسخ، کافکا به اوج استادی خود رسید: چیزی نوشت که هرگز نتوانست از آن فراتر برود.» منتقدان باور دارند، خوانندگان بارها و بارها به سوی این اثر رفتهاند تا مغلوب و تفسیرش کنند؛ زیرا هیچکس تاکنون نتوانسته این رمان را درک کند. اما همچنان صدای مسخ در اتمسفر ادبی جهان شنیده میشود: «مرا تفسیر کن! مرا تفسیر کن! یا مقهورم شو.»