کتاب سومین پلیس

The Third Policeman
کد کتاب : 1678
مترجم :
شابک : 978-600-229-014-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1967
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه Tähtivaeltaja

معرفی کتاب سومین پلیس اثر فلن اوبراین

کتاب سومین پلیس، رمانی نوشته ی فلن اوبراین است که اولین بار در سال 1967 منتشر شد. این کتاب، رمانی درخشان با طنزی تاریک درباره ی ماهیت زمان، مرگ و هستی است. راوی، مردی است که مرتکب سرقت و قتلی فجیع شده و داستان، به ماجراجویی های او در یک مرکز پلیس دو بعدی می پردازد که در آن، راوی طبق نظریات دانشمند و فیلسوفی به نام دوسلبی، با «نظریه ی اتمی» و ارتباط آن با دوچرخه ها، وجود ابدیت و نظر دوسلبی درباره ی شکل سیاره ی زمین آشنا می شود. دوسلبی اعتقاد دارد که زمین، گرد نیست بلکه شکلی شبیه یک سوسیس دارد. راوی با کمک دوستی جدید به نام «جو»، باید با معماها و تناقض هایی رو به رو شود که سه پلیس عجیب و غریب پیش رویش می گذارند.

کتاب سومین پلیس

فلن اوبراین
فلن اوبراین، زاده ی 5 اکتبر 1911 و درگذشته ی 1 آپریل 1966، نویسنده ای ایرلندی بود که یکی از برجسته ترین چهره های ادبی ایرلند در قرن بیستم به شمار می آید. نام اصلی او، براین اونولان بود اما رمان های انگلیسی خود را با نام مستعار فلن اوبراین منتشر می کرد. اوبراین خود را تحت تأثیر آثار جیمز جویس می دانست.
نکوداشت های کتاب سومین پلیس
Maddening, dizzying, and exhilarating.
دیوانه وار، حیرت آور و هیجان انگیز.
Time Time

A most sardonic novel about life after death.
رمانی فوق العاده طعنه آمیز درباره ی زندگی پس از مرگ.
The New York Times

An absurd masterpiece.
شاهکاری ابزورد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب سومین پلیس (لذت متن)
روز هفتم مارچ بود و سنم هم حول و حوش شانزده. هنوز هم به نظرم آن روز مهم ترین روز زندگی ام است و برایم از روز تولدم مهم تر. چاپ اول کتابی بود به اسم ساعات طلایی، دو صفحه ی آخرش هم کنده شده بود. وقتی نوزده سالم شد و تحصیلاتم تمام، دیگر آگاه شده بودم که کتاب ارزشمند است و به همین خاطر دزدیدمش. باید بگویم که بدون ذره ای عذاب وجدان کتاب را در کیفم انداختم و اگر الان هم به گذشته برگردم باز همین کار را خواهم کرد. شاید در داستانی که قرار است برایتان تعریف کنم، این نکته مهم باشد که به خاطر داشته باشید اولین خطای جدی زندگی من به خاطر دو سلبی بود. به خاطر او هم بود که بزرگترین گناه زندگی ام را مرتکب شدم.

بعد از چند روز مرا سوار اتوبوس کردند و فرستادند به یک مدرسه ی عجیب و غریب. مدرسه ای شبانه روزی که پر بود از آدم هایی که نمی شناختم، بعضی از من کوچک تر و بعضی بزرگ تر. به زودی متوجه شدم مدرسه ام خیلی درست و حسابی و گران است ولی من پولی به مدیران آنجا نمی دادم، چون اصلا پولی نداشتم که بخواهم به آن ها بدهم. تمام این ها و خیلی چیزهای دیگر را بعدا فهمیدم. زندگی ام در مدرسه خیلی اتفاق مهمی نیست، البته به جز یک چیز. آن جا بود که برای اولین بار با دو سلبی آشنا شدم.

هنوز یک سال نگذشته بود که متوجه شدم دیونی در مکالماتش از کلمه ی «ما» و بدتر از آن، از ترکیب «مال ما» استفاده می کند. می گفت اوضاع آنجا سر و سامان ندارد و مدام بحث استخدام یک کارگر را پیش می کشید. موافق نبودم و به خودش هم گفتم. گفتم که برای مزرعه ی به این کوچکی نیازی به نفر سوم نیست و با اندوه اضافه کردم که ما فقیریم. بعد از تمام این حرف ها دیگر گفتن این که من صاحب همه چیزم، کاملا بی فایده بود. شروع کردم به قانع کردن خودم که حتی اگر من صاحب همه چیز باشم، او صاحب من است.