گیلگمش ، پادشاه اوروک که در حدود 125 سال بر سومریان حکمرانی می کرد و همراهش انکیدو تنها قهرمانانی هستند که از ادبیات باستانی بابل زنده مانده اند و در این شعر حماسی که به هزاره سوم قبل از میلاد مسیح تعلق دارد، جاودانه شده اند. آنها با هم به جنگل سدر خدایان سفر می کنند ، گاو مقدس را شکست داده و غولی به نام هومبه به را به قتل می رسانند. هنگامی که انکیدو می میرد ، گیلگمش اندوهگین می شود و اندوه و ترسی از مرگ بر وجودش چیره می شود و او را وا می دارد تا در پی راز زندگی ابدی برود. گیلگمش حماسه ی بی پایان اخلاق ، تراژدی و ماجراجویی ناب است شاهکاری ادبی است که به جستجوی انسان برای جاودانگی می پردازد. ترجمه پارسی این حماسه نخست به دست داوود منشی زاده و بعد توسط احمد شاملو صورت گرفته که در کتاب هفته چاپ شد و بعد نشر چشمه آن را به چاپ رسانده است.
اسطوره گیلگمش به نوعی قدیمی ترین اسطوره در جهان است. این داستان در ظاهر ساده و فراواقع گرایانه در باطنش اما از مضامین فلسفی سود می برد. داستان تکامل و رنج و به پوچی رسیدن انسان است. خواننده در ظاهر با دو قهرمان آشنا می شود اما آن ها دو نیمه مکمل یگدیگر هستند. گیلگمش نیمه ی مردانه و انکیدو نیمه ی زنانه است چنان که انسان نیز از دو جنس نر و ماده تشکیل شده و می خوانیم در هنگام مرگ انکیدو، گیلگمش توری سپید بر او می اندازد همچون توری که بر عروسان می اندازند.
گیلگمش، از برای چه چنین شتابانی؟ هرگز آن زندگی (زندگی ابدی) را که در پی آن، نخواهی یافت. آنگاه که خدایان انسان را آفریدند مرگ را به او هدیه دادند اما زندگی را برای خود نگه داشتند. برای تو گیل گمش شایسته تر آن است که شکمت را با خوردنی های لذیذ سیر کنی روز و شب و شب و روز برقصی و شادی کنی، کودکی که دستت را گرفته گرامی بداری و همسرت را در اغوش بکشی و شادی را به او هدیه کنی، برای انسان همین کافی است.
انکیدو، همدم و یار سالیان جوانی من!… اینک پلنگ دشت اینجا خفته است، هم آن که خود از هیچ چیز دریغ نکرد تا از کوهسار خدایان به فراز برشدیم؛ تا گاو خروشندهی آسمان را گرفتیم و در خون کشیدیم؛ تا خومبهبه را بر خاک درهم شکستیم: آن را که در جنگل سدر خدایان میزیست و بر مردم دیار بیداد میکرد. اکنون این خواب ژرف چیست که بر تو فروافتاده؟ ای رفیق! سخت تیره مینمایی و گویی دیگر بانگ مرا نمیشنوی!» با این همه او، انکیدو، چشمانش را باز نمیگشاید. گیلگمش بر قلب او، بر قلب انکیدو دست مینهد. و قلب انکیدو از تپیدن باز ایستاده است… پس گیلگمش روی رفیق خود را، روی انکیدو را فروپوشید هم بدان سان که روی عروسان را فروپوشند. چونان نره شیری میغرید و چنان چون ماده شیری که زخم نیزه بر او آمده باشد فریاد شیون برآورد. موی خود برکند و برافشاند. جامههای خود بردرید و رخت غبارآلود عزا به تن درپوشید. چندان که نخستین سپیدهی صبح درخشید گیلگمش زاری از سرگرفت. شش روز و شش شب بر او، بر انکیدو گریست تا سرخی بامداد هفتمین روز پدیدار شد، و تا بدین هنگام هنوزش به خاک درنسپردهبود. گیلگمش به روز هفتم او را، انکیدو را به خانهی خاک درسپرد.
خدایان بزرگ بر سر چیستند ای رفیق؟ خدایان بزرگ طرح فنای مرا چرا میریزند؟… خوابی شگفت دیدهام که انجام آن از بلایی خبر میدهد: عقابی با چنگالهای مفرغ خود مرا در ربود و با من چهار ساعت دوتایی به بالا پرید. پس با من گفت: «ــ به زمین درنگر تا خود چگونه نمودار است! به دریا درنگر تا خود چگونه پیداست!». و زمین به کوهی میمانست و دریا به نهری کوچک ماننده بود… و عقاب همچنان چهار ساعت دوتایی به بالا پرکشید. پس با من گفت: «ــ به زمین درنگر تا خود چگونه نمودار است! به دریا درنگر تا خود چگونه پیداست!» و زمین به باغی میمانست و دریا به جوبار باغبانان… و عقاب همچنان چهارساعت دوتایی به بالا پرید. پس با من گفت: «ــ به زمین درنگر تا خود چگونه نمودار است! به دریا درنگر تا خود چگونه پیداست!» و زمین به خمیر نان میمانست و دریا به لاوکی ماننده بود… آنگاه چون دو ساعت دوتایی دیگر به بالا پرید مرا رها کرد و من افتادم. و من افتادم و بر زمین سخت درهم شکستم… نقش رویایی که بر من آمد بدینگونه است و من سوزان از هراس بیدار گشتم.
در این مطلب به شکل خلاصه، با مسیر شکلگیری ادبیات مدرن ایران و چهره های تأثیرگذار در این حوزه بیشتر آشنا می شویم.
برای درک بهتر مفهوم «اسطوره شناسی»، ابتدا باید مشخص کنیم که یک «اسطوره» چه ویژگی هایی دارد.
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درس هایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده می کند.
این کتاب در عین گرون بودن نه چاپ خوبی داره نه مطالب خیلی گرانبها. متأسفانه حق مطلب در مورد حماسه گیلگمش اصلا ادا نشده
در زبانی نمادین به موضوع پوچی که بزرگترین درد انسان خردمند هست پرداخته و نشون میده انسان در اون بازه زمانی همچنان اگاه و اندیشه ورزبوده
اعجاز این کهنترین حماسه آنقدر زیاد است که پس از گذشت هزاران سال به قدری نو است که درپایان چقدر گریه کردم.چونان لوحهای خود گیل گمش بر وجودم نقش بست. اول وآخر تولد تا مرگ همینه.واقعی اما تلخ
یاد ذوالقرنین و خضر افتادم با هم سفر میکردند معادل این برای پیامبر دیگه ای هم بود
در گیلگمش که اولین تالیف در حوزه انسان و فلسفه وجودی انسان است هیچ اشاره ای به آسمان و جایگاه خدایان در آسمانها اشاره نشده بلکه برعکس جایگاهشان در زیر زمین انگاشته شده و چه بسا دفن مردگان در زمین بخاطر این بوده که متوفی هرچه سریعتر به زیر زمین راه پیدا کند ، و بنظر بنده این داستان اساطیری پایه و اساس تمام دینهای روی زمین است .
در منظومهی کیهان زایی دین اکدی ، ایزد آسمان (آنو) جزو اولین ایزدان است. گاو نری که برای نابودی گیلگمش آفریده شد توسط آنو ایزد آسمان به دلیل تهدید ایشتار (ایزد جهان زیرین و اموات) به بازگرداندن مردگان از جهان زیرین به جهان زندگان بود. در اسطورههای کیهان زایی سراسر جهان ، ساختار جهان ۳ وجهی است: ۱_جهان برین(آسمان) ۲_زمین ۳_ جهان زیرین. حتی در اساطیر اسکاندیناوی ساختار کیهان زایی جهان درخت است. ریشهها جهان زیرین ، تنهی درخت سطح زمین و شاخ و برگ هایش در آسمان است. آخرالزمان یا رگناروک در اسطورههای اسکاندیناوی هنگامی به وقوع میپیوندد که این درخت قطع شود. در اساطیر ملل مختلف از جمله یونان و مصر و بابل و سومر باستان (جهان زیرین) جایگاه گناهکاران و دوزخیان است. آسمان با وجود شگفتیهای عظیمش از ابتدای تاریخ مورد توجه بشر و داستانهای اساطیری و کیهان زایی بوده است. باستانیان دانش شگفت انگیزی از علم نجوم و ستاره شناسی داشتند. فکر نکنید که در گیلگمش خبری از ایزد آسمان و نقش آسمان نیست و بابلیان باستان ایزدان آسمانی نداشته اند. دلیل دفن کردن مردگان در خاک هم فرضیات گوناگونی دارد ، از جمله این که در باورهای اسطوره ای آسمان پدر است و زمین مادر. قبر نقش زهدان را دارد و وقتی شخص میمیرد او را با دفن کردن به زهدان زمین باز میگردانند. حتی بعضی قبایل سرخپوستی آمریکای شمالی جسم فرد متوفا را مانند وضعیت جنین به پهلو در خاک قرار میدهند که نشان از این باور دارد.
جلد کتاب گالینگور تصحیح بفرمایید
یک کهن الگو و یک ابر روایت برای فهم داستان و فهم انسان. داستانی درباره سرنوشت همیشگی بشر. نارضایتی سیاسی، دخالت خدایان، طوفان بزرگ، مرگ و تسلیم
این کتاب نشان میدهد سرنوشت بشر تا بوده همین بوده. ناکامی، سرکوب سیاسی و استعمار مردم توسط قدرتها و اسارت در دست سرنوشت و تقدیر محتوم مرگ، همیشه برای بشر مهم بوده است
نمایشنامه عهد قبل از میلاد وجود داشته مثل نمایشنامه انتیگونه اثر سوفوکلس
من ترجمه منشی زاده رو خوندم خوب بود
گیلگمش دردیست میان دیگر دردهای فلسفی بشر، فریادیست از عشق فنا شده و کولاژیست از راستها و دروغ ها
کتاب شامل دو نوع روایت از این حماسه بود که به نوع خودش جالب بود. دوست داران حماسه از دست ندن.
جالبه حماسه گیلگمش یه قسمتی از داستان ک جد گلگمش هست پیامبر نوح هست فکر نکنم این حماسه یک داستانه واقعیت داره
این نشون دهنده اینه که داستان نوح و تمام داستانهای تورات و قرآن، داستانهای اساطیری هستند و مثل تمام اساطیر دیگر ملل که زمانی مردم به آن باور داشتند در طول زمان و با انتقال به فرهنگهای دیگر دستخوش تغییر میشوند...
اخه کتاب درست نخوندی
چرا ۳۱۵ صفحه س؟ گیلگمش کلا توی ۱۲ تا لوح گلی بود که توی یکربع میشه خوندش یعنی چقدر شاخ و برگ بهش دادن و آیا جاهایی رو کم و زیاد هم کردن؟
درود. برگردان احمد شاملو به دو گونه است: به نظم و به نثر. نسخه ۳۱۵ صفحهای شامل هر دو میباشد
همچنین تصویرسازی و … از دلایل صفحات زیاد میباشند …
آیا این کتابها نمایشنامه هستند یا خیر؟ لطفا راهنمایی کنید.
نه افسانه گیل گمش هستش و اسطوره مردم بابل و عمیقتر نگاه کنیم جدال بین تمدن و زندگی معنوی هستش .البته کتاب مقداری گرون هستش
خیر. اون زمان که این کتاب نوشته شده چیزی به اسم نمایشنامه تعریف نشده بود. تعریف نمایشنامه از دوره رنسانس شکل گرفت. این کتاب یک مجموعه داستان بوده که از خط سومری به انگلیسی و سپس به فارسی ترجمه شده
به این نوع از داستانها، روایت حماسی گفته میشه. طی سالیان سال این داستانها در قالب شعر روایت شده و دهان به دهان گشته و رسیده به نسل ما.