شنیده بودم قدرتش به حدی است که موقع شلیک، لگد محکمی به بدن تیرانداز نیزند. برای همین هم نشانهگیری با روالو آسان نیست. ولی مرد چکمهپوش روبهروی ما بود و لولۀ روالو درست روی سینۀ استیون. کاری نداشت! فقط باید روی ماشه میلغزید تا به همان راحتی که به آقای کالیگاری مرحوم شلیک کرد، به استیون هم شلیک کند. نیمخیز بودم که تنم را کشیدم سمت اسلحه. افتادم روی صندلی و بازویم جسبید به اسلحه. سر لولۀ روالو منحرف شد و فرو رفت به رویۀ کهنه و چرکی صندلی. تا صدای جیغ و دادی از صندلی عقب شنیدم، فهمیدم چقدر بیفکرم!