هنوز قصهی من بر زبان خیلیهاست
کسی که دیده مرا قهرمان خیلیهاست
شکست خوردهام اما هنوز در اوجم
که سقف خانهی من آسمان خیلیهاست
به اسم اینکه رفیق مناند اینجایند!
رفیق! شانهی من نردبان خیلیهاست...
کسی برای من خسته مهر خرج نکرد
اگرچه باز دلم مهربان خیلیهاست
شرافت است که در این زمان فروختنش
دلیل رونق و کسب دکان خیلیهاست
گرسنه دور و برم نیست... شکر؛ خوشحالم
اگر فروختنم پول نان خیلیهاست
چقدر تشنهی خون مناند! زیر رگم
صف بلندی از استکان خیلیهاست
نشستهاند که یک روز بشکنم یک جا
که سود کردن این زن زیان خیلیهاست
میان این همه اما تو دوستم داری
و این حقیقت دور از گمان خیلیهاست.
کتاب انسان گریزی