کتاب روایتی است از زندگی یعقوب و گریزی میزند به روزگار جوانی جمشید، پیرمردی که اکنون یعقوب به او رسیدگی میکند. پیرمرد در گذشته انسان متمولی بوده، فردی از خانوادهای ثروتمند که به نجف رفته تا درس طلبگی بخواند، او با پول پدرش، حبیب، روزگار را سپری میکرده اما بعد از مدتی بیآنکه چیزی به پدرش بگوید از حوزه بیرون آمده و به کارهای دیگری مشغول شده است. جمشید حالا در خانهای زندگی میکند و به کمک یعقوب امورات خود را میگذراند. یعقوب مجبور شده برای کار به شهر بیاید، پدرش در یک حادثهدر حین کار آسیب نخاعی دیده و توان حرکت را از دست داده است و حالا پسرش اینجاست تا شاید بتواند کاری از پیش ببرد و پولی برای درمان پدر به دست بیاورد. اما چیزی جز عایدی هر ماه نصیبش نمیشود بااینکه در زیرزمین خانهی پیرمرد پر از عتیقههاییست که مشکل او را حل میکند. جمشید میخواهد این عتیقهها را با خود به گور ببرد؟
کتاب رقص آدمک های کاغذی