وقتی میخواستم به دنیا بیایم از قابله پرسیدم: «سینما اختراع شده؟» گفت: «آره» و من به دنیا آمدم. واقعیت این است که وقتی به کلاس اول دبستان رفتم و باسواد شدم، اولین ذهنیتم این بود که بتوانم داستان بنویسم. یادم میآید که غروبی بهاری با خانواده و اقوام مادریام جمع بودیم. یکی از داییهایم داستان من را با صدای بلند میخواند و مدام تعریف و تمجید میکرد و میگفت: «آفرین کیانوش!» اما من از خجالت در اتاق پنهان شده بودم. سووشون نوشتهی سیمین دانشور را خوانده بودم و خیلی برایم جذاب بود. ولی میدانستم که نمیتوانم در دوران فیلمهای هشت میلیمتری فیلم سووشون را بسازم. نه نویسنده اجازه میداد و نه امکانات مالی برای ساختش داشتم. تصمیم گرفتم بر اساس مرگ یوسف در پایان زمان سووشون داستانی بنویسم که ربطی به سووشون نداشته باشد. از این جهت رفتم به سمت و سوی یک مرگ. اصلا خوشبین نبودم؛ جوانی که از تهران میآید و میخواهد قنات روستایشان را احیا کند. در نهایت با رضایت زندگی کند. حتما باید میمرد و این تنها چیزی بود که از سووشون برای من باقی مانده بود. قبل از ساخت فیلم، نزدیک به چهار سال راجع به قنات در ایران تحقیق کردم. چهار سال تمام در مناطق کویری ایران مثل خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، یزد و کرمان بودم. شخصیت اصلی «تورهی دیو» آدمی انقلابی است که میآید تا قنات را احیا کند. قنات که یک مظهر باستانی است در مقابل چاه عمیق مدرنیته قرار گرفته است. این تناقض عظیمی که من در فیلمنامه داشتم خواه ناخواه خودش را به رخ من میکشید و ضربهی خودش را میزد.
کتاب تنوره ی دیو