نظر: بابا چرا نمی فهمید من چی می گم آخه... ننه ش بده، خودش که خوبه... تو خدا رو قبول داری... قرآن رو بردار بخون ببین چی نوشته، حضرت نوح خودش خوب، مادرش خوب، پیغمبر خدا... بچه ش چرا اون جوری بد دراومد از آب... چون بچه ش بده خودشم بده... چه ربطی دارن به هم؟... بخون دیگه... اصلا من گه خوردم عاشق شدم... اون که نونشو حرومم می کنه، نمی گه من اینو طلاق بدم فردا این دختر چی می شه... بدبخت می شه. تو جهنم خدا خر منو گرفت گفت «آقانظر چرا طلاقش دادی که بدبخت بشه؟» چی جواب بدم؟... بگم به خاطر شیر ننه م... استغفرالله تو جای خدا... این جواب قانع کننده س؟... می زنی در کونم می ندازیم جهنم.
مادر: (همچنان گریان) طلاقش ندی عاقت می کنم.
نظر: (درمانده) طلاقش ندم می رم جهنم، بدم می رم جهنم، پس من چی کار کنم؟ (مهربان) گریه نکن.
:« فیلم نامه های پیش رو را که مرور می کنم، آن چه بین همه ی آن ها مشترک است و از رقص در غبار تا گذشته پررنگ و آگاهانه تر شده، چیزی نیست جز علامت سوال؛ علامت سوالی که فیلم نامه به فیلم نامه بزرگ تر و چندوجهی تر شده است.
اگر با این نوشته ها توانسته باشم جسارت پرسش گری را در تماشاگران فیلم هایم تقویت کرده و ترس شان را از کاشتن علامت سوال در ذهن ها بکاهم، از عمری که برای نوشتن صرف کرده ام راضی و خشنودم؛ که دنیای امروز ما بیش از آن که نیاز به مقام و مسئول پاسخگو داشته باشد محتاج مردمی ست پرسش گر؛ مردمی که از گذاشتن علامت سوال در برابر هر آن چه برای شان ثابت و قاطع است نهراسند.»