یک شخص وقتی که نمرات عالی در امتحاناتش نمی گیرد، احساس افسردگی می کند. باور هسته ای نافعال او: «من یک شخص شکست خورده و بازنده هستم»، توسط ناتوانی او برای عمل کردن بر طبق قانون انعطاف ناپذیرش در زندگی مبنی بر اینکه او باید در هر چیزی که انجام می دهد بهترین باشد، فعال گشته و ذهنش پر از افکار خودکار منفی می گردد: «من نمی توانم بین دوستانم ظاهر شوم. فرار کن و پنهان شو. همه در دانشگاه دارند به من می خندند.» پرداختن به سطح افکار خودکار منفی باعث رهایی از نشانه های بیماری می گردد در حالی که حل نمودن قوانین یا فرضهای ناسازگارانه و باورهای هسته ای منفی از آسیب پذیری درمانجو به تجربه دوره های آتی آشفتگی هیجانی می کاهد. راهکار درمانی معمول در CT این است که ابتدا مداخله زودهنگام در سطح افکار خودکار منفی صورت گیرد و سپس به سراغ قوانین/ فرضهای زیربنایی و باورهای هسته ای برویم.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
ترجمههای نارسا اجازه نشر نداشته یاشند.