کتاب آسمان سرپناه

The sheltering sky
کد کتاب : 148821
مترجم : عطیه شیرخدایی
شابک : ‏‫‬‭978-6228137261‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 321
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1949
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب آسمان سرپناه اثر پل فردریک بولز

پل فردریک بولز،نویسنده،شاعر،مترجم و آهنگسازآمریکایی، متولد1910 درمحلۀ کویینز نیویورک.
بیش ازنیمی ازعمر خود را در مراکش سپری کرد. کشوری که به صحرای پهناور و غریب‌گداز ساهارا می‌رسد. صحرایی که خود در رمان آسمان سر‌پناه یک شخصیت است. معروف‌ترین اثر بولز روایت سفر سه جوان آمریکایی است، که به صحراگردی در قلب خشک و تاریک شمال آفریقا می‌روند. سفری که در ابتدا تلاشی از طرف یک زوج برای حل مشکلات زناشویی آنهابود، به‌دلیل ناآگاهی مسافران از خطرات پیرامون‌شان به فاجعه بدل می‌شود. سال 1993 در مصاحبه‌ای درست کمی پیش از مرگ تصادفی برندون لی، بازیگر و فرزند بوروس لی، او جمله‌ای از کتاب را برای کارت عروسی خود انتخاب کرده‌ بود. این جمله هم‌اکنون بر روی سنگ قبر او نقش بسته‌است:
«از اونجا که نمی‌دونیم کی می‌میریم، به زندگی مثل یه چاه بی‌انتها نگاه می‌کنیم، درحالی‌که همه‌چیز به دفعات معین و واقعا خیلی انگشت‌شمار اتفاق می‌افته. چند بار دیگه یه تابستون به‌خصوص از بچگیت رو به یاد می‌آری، تابستونی که اونقدر عمیق تبدیل به بخشی از وجودت شده که حتی نمی‌تونی زندگیت رو بدون اون مجسم کنی؟ شاید چهار یا پنج بار دیگه. شاید حتی اینقدرها هم نه. چند بار دیگه طلوع ماه کامل رو تماشا می‌کنی؟ شاید بیست بار، و با این حال انگار تا ابد ادامه داره.»

کتاب آسمان سرپناه

پل فردریک بولز
پُل فردریک بولز(1910-1990) نویسنده، شاعر، مترجم و آهنگساز آمریکایی است.
قسمت هایی از کتاب آسمان سرپناه (لذت متن)
او می‌گفت: «این تنها امید توئه،» و کیت هم هرگز مطمئن نبود که منظورش چیست. گاه فکر می‌کرد پورت منظورش این است که این تنها امید خود اوست، که اگر کیت فقط‌ می‌توانست مانند او شود، می‌توانست راه بازگشت به عشق او را هم پیدا کند، تا ‌مادامی‌ که عشق برای پورت ‌به‌‌معنی دوست داشتن او بود، هیچ جای سوالی از کس دیگری باقی نمی‌ماند. و حالا مدت زمان مدیدی بود که دیگر نه عشقی و نه حتی احتمالی از آن هم در کار نبود. اما با وجود تمایل کیت برای تبدیل شدن به آنچه پورت می‌خواست او بشود، نمی‌توانست آنقدرها هم تغییر کند: ترس همیشه آنجا در وجودش بود، آماده برای اینکه زمام امور را در دست بگیرد. غیر از این وانمود کردن بی‌فایده بود. همچنان که کیت نمی‌توانست ترسی که همواره با او بود را درک کند، پورت هم ‌نمی‌توانست از قفسی که خود را در آن حبس کرده بود فرار کند، قفسی که مدت‌ها پیش برای در امان ‌نگه‌داشتن خود از عشق ساخته بود.