فاجعهای که در محلهی هملاک رخ داد بدترین اتفاقی بود که تا به حال آنجا رخ داده و این فاجعه در حیاط پشتی خانهی ایتن مارش به وقوع پیوست. یک شب در ماه جولای، وقتی ایتن و دوست صمیمیاش بیلی دهساله بودند، در چادری روی چمن تازه هرسشده در محلهای آرام واقع در نیوجرسی به خواب رفتند، اما صبح که شد ایتن تنها بود. در طول شب کسی چادر را با چاقو بریده و بیلی را دزدیده بود. دیگر هرگز کسی او را ندید.
سی سال بعد، ایتن با بیمیلی به خانهی دوران کودکیاش برگشته است. او که دچار کابوس و بیخوابی شده، توجهش به اتفاقات عجیبی که نیمههای شب رخ میدهد جلب میشود. به نظر میرسد کسی در ساعات نامعمول در محله پرسه میزند و نشانههایی از حضور بیلی در حیاط پشتی خانهی ایتن ظاهر میشود. آیا کسی سر به سرش میگذارد یا بیلی که مدتهاست تصور میشد مرده است به شکلی به محلهی هملاک برگشته است؟
اتفاقات مرموز، ایتن را وادار میکند تا در مورد آنچه در آن شب اتفاق افتاده است تحقیق کند؛ جستوجویی که او را با دوستان و همسایگان سابق خود پیوند میدهد و به سمت جنگلی که محله را در بر گرفته هدایت میکند. جنگلی که بیلی ادعا میکرد ارواح در آنجا حضور دارند و موسسهای اسرارآمیز در آن قرار دارد که به تحقیقات مخفیانه مشغول است. هر چه ایتن به حقیقت نزدیکتر میشود بیشتر متوجه میشود که هیچجایی کاملا امن نیست و اینکه گذشته همواره راهی برای بازگشت به زمان حال مییابد.
کتاب نیمه های شب