بانوی جوانی بعد از سالها دوری از زادگاهش بهسبب وضعیت خاص زندگی به دیار خود برمیگردد. او بهمحض ورود به زادگاه متوجه میشود که خیلی چیزها تغییر کرده و بعضی نیز به همان حالت پیشین باقی مانده است. این موقعیت گذشته و اکنون بهنحو خاصی در ذهن او در هم میآمیزد و فراتر از زمان و مکان، زیست روزانۀ وی را به چالش میکشد.
«اگر کسی میپرسید تالاب چه بویی میدهد، هیچ وقت نمیگفتم بویی مانند دریاچهای راکد با علفهای گندیده که مجموعهای از بوهای شور و ماهی و دریا است. بوی تالاب شبیه به بوی دستهای مادرم بود. تالاب همیشه در چند قدمی اتاقم بود و مانند مادرم همه جا حضور داشت، بوی تالاب بوی مادرم بود. مادرم غروبهای نسبتا خنک بهار و تابستان یا ظهرهای پاییز و زمستان که تابش نور خورشید لذت بخش میشد روی نیمکت چوبی روبه روی تالاب مینشست و سرش را کمی عقب میبرد و چشمهایش را میبست و بو میکرد.»
نازنین حاتم نژاد، نویسنده ایرانی متولد ۱۳۷۳ می باشد.