هانا آرنت، زاده ی 14 اکتبر 1906 و درگذشته ی 4 دسامبر 1975، فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی-آمریکایی بود.آرنت در لیندن واقع در نزدیکی هانوفر و در یک خانواده ی مرفه یهودی به دنیا آمد. او پس از پایان دوره ی دبیرستان، در 18 سالگی وارد دانشگاه ماربورگ شد و تحصیل خود را در رشته های فلسفه، ادبیات یونان و الهیات مسیحی آغاز کرد ولی پس از مدتی، درس و تحصیل را رها کرد و به دانشگاه هایدلبرگ رفت. آرنت که از دوران تحصیل در دانشگاه هایدلبرگ به بعد به یکی از بانفوذترین و خوش فکرترین رهبران چپ آلمان بدل شده بود، از مخالفان سرسخت نازی ها و از مدافعان شوراهای انقلابی چپ بود. او در سال 1929 به برلین رفت و نخستین کتاب خود را منتشر کرد.آرنت سال ها در دانشگاه های ایالات متحده در رشته ی تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، ده ها دکترای افتخاری گرفت. او همچنین، جایزه ی آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود کرد.
او یکی از یهودیانی است که توانستهاست از جریان هولوکاست جان سالم به در ببرد و به ایالات متحده مهاجرت کند. زمینهٔ فلسفه و آثار او حول موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی و تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی است.
هانا آرنْت در کتاب کوچک ولی قابل توجه خود به تحلیلی سیاسی از انقلاب سال ۱۹۵۶ مجارستان و ارتباط آن با ماهیت حکومتی شوروی [ سابق ] دست زده که بدون شک امروز نیز با توجه به تحولات سال های اخیر در شوروی [ سابق ] به رهبری گورباچف حایز اهمیت است. این کتاب به خواننده کمک می کند تا با نگریستن به برخی از وجوه سیاست شوروی در سی سال قبل با شناختی عمیق تر و نه صرفا با تکیه به گزارش های خبری عمدتاسطحی ترجمه شده از مطبوعات غربی به مقایسه ای ضروری پرداخته و به تحلیل واقع بینانه تری از سیر وقایع امروز شوروی دست یازد.
مهم ترین وجه مورد تاکید هانا آرنْت در تحلیل او از حکومت شوروی « بحران جانشینی » است. بی ثباتی ای که پس از درگذشت یک رهبر تا هنگام انتخاب و تثبیت رهبر بعدی رخ می دهد، به تدریج تبدیل به فرآیندی معمول در نظام سیاسی شوروی شده است. ابتدا، پس از فوت رهبر و جالب است که در طول ۷۰ سال از انقلاب شوروی به جز خروشچف که از رهبری برکنار شد تمام رهبران دیگر شوروی فقط پس از مرگ کرملین را به ترک گفته اند پولیت بورو یا دفتر سیاسی ناگزیر باید پس از بحث های طولانی، درباره ی یک فرد به اجماع دست یابد و سپس او را به جلسه ی کمیته ی مرکزی پیش نهاد کند و پیشاپیش نیز پیداست که فرد موردنظر دفتر سیاسی به رهبری حزب انتخاب خواهد شد. روشن است که این فرآیند که در آن توده ی مردم مطلقا هیچ نقشی ندارد، خواه ناخواه مبارزه به خاطر رهبری را به کشمکش و رقابت و معامله بین باندهای درون دفتر سیاسی مبدل می سازد.
کتاب حاضر به علت محدودیت حیطه ی مورد بحث خود و هم چنین احتمالا به علت کم بود اطلاعات کافی در هنگام نگارش آن طبعا چندان به سیاست های خروشچف در زمینه های مختلف نپرداخته است. چنین به نظر می رسد که نظری کوتاه به این سیاست ها، تا حدی که این مقدمه ی اجمالی اجازه می دهد، برای روشن شدن برخی مسایل مرتبط با شوروی امروز خالی از فایده نباشد. برخلاف نظر و پیش بینی هانا آرنْت، کنگره ی بیستم نقطه ی پایان « استالین زدایی » نبود. برخی از تاریخ نگاران نشان داده اند که در سال های پس از این کنگره چندین میلیون نفر از اردوگاه های کار اجباری آزاد شدند و از عده ی زیادی قربانیان حکومت استالین نیز اعاده ی حیثیت شد. در سال ۱۹۶۱ یعنی در کنگره ی بیست ودوم حزب کمونیست شوروی، خروشچف جنایت های استالین را با لحن قاطع تری محکوم کرد و اسناد متعددی هم دراین باره انتشار داد. در همین دوران بود که داستان مشهور سولژنیتسین به نام « یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ » و داستان های دیگری درباره ی اردوگاه های کار منتشر شد. بعدها حتا گفته شد که خروشچف پس از مدتی تعلل و بی تصمیمی و مشورت با رهبران احزاب کمونیست مختلف از جمله رهبری حزب کمونیست چین و گومولکا و تایید تمامی و اصرار برخی از ایشان، تصمیم به استفاده از نیروی نظامی برای سرکوب انقلاب مجارستان گرفته بود.
به نظرم اسم کتاب هیچ ارتباطی با محتویات کتاب نداره. این کتاب بیشتر در مورد شوروی و بِکِش بِکِشهای سیاسیون شوروی برای رسیدن به قدرته. من تو این کتاب چیزی در مورد مقاومت مردم مجارستان علیه توتالیتر ندیدم! اصن چیزی از خود مجارستان و اتفاقات مجارستان تو کتاب نیست. اگرم باشه خیلی ریز اشاره شده. این کتاب فقط بهمون میگه که مجارستان زیر نظر رهبران شوروی بوده.
برای شناخت بهتر انقلاب مجارستان کتابی به نام ما مردم نوشته تیموتی گارتون اش به فارسی ترجمه شده است .این روزنامه نگار انگلیسی در بسیاری از انقلابهای دهه نود میلادی شاهد عینی بوده