آیزنشتاین (۱۹۴۸ -۱۸۹۸) کارگردان، تئوریسین سینما و از پایهگذاران مکتب «مونتاژ» اهل روسیه بود. این کتاب در ژانویۀ ۱۹۴۸، تنها چند هفته پیشاز مرگ سرگئی آیزنشتاین نوشته شد. در اینجا آیزنشتاین تمام جنبههای میزانسن را به ایدهای واحد که در ذات موضوع نهفته است، وابسته و آن را از حالتی درهموبرهم نامنسجم به یک «متن خوانا» تبدیل میکند. در این نوشته زیرمتن یک میزانسن خاص __ معنای پنهان آن __ بهوضوح برجسته میشود. برخلاف نوشتههای قبلیاش دربارهٔ میزانسن، که در اینجا به معنای عام کارگردانی سینمایی درنظر گرفته شده است، این کتاب بهطور جداگانه به میزانژو [mise en jeu] (انتقال تعامل انگیزهها به سکانسی از کنشها)، میزانژست [mise en geste] (تبدیل شخصیت به ژست)، و میزانکادر [mise en cadre] (بازآفرینی تأثیرات متنی شاعرانه بهواسطۀ ترکیببندی نما) میپردازد.
بنابراین، بخش اول کتاب به میزانژست میپردازد، هماهنگی حرکات و ژستهای فیزیکی بازیگران که وحدت ترکیبی به کنش میبخشد: «میزانسن در یک مقیاس شخصی.» آیزنشتاین، برای نشاندادن این تکنیک، یک قطعۀ کوتاه از کتاب ابله داستایوفسکی را انتخاب میکند و آن را به یک رشته از کنشهای عینی تبدیل میکند، و در طول مسیر حرکات و ژستهای پرجزئیات و دستورالعملهای دقیقی برای چشمان، دستها، پاها و… ابداع میکند __ که همگی «بهطور طبیعی» از «اصل اساسی» وارونگی و نفی ناشی میشوند، که آیزنشتاین آن را بهطور کلی به داستایوفسکی، بهویژه شاهزاده میشکین نسبت میدهد.
در بخش دوم کتاب، آیزنشتاین سراغ میزانسن میرود، که در اینجا میزانسن را در معنای محدود آن بهعنوان چیدمان فیزیکی شخصیتها در یک مکان بازیگری درک میکنیم. این بار وظیفه این است که رابطۀ یک فرد با جامعه __ کیفیت اساسی قسمتی اقتباسشده از بابا گوریو اثر بالزاک __ را ازطریق «ثبت» فیزیکی میزانسن (یعنی ردپای موقعیتها و حرکات شخصیتها) «معنادار» کنیم. یک بار دیگر، آیزنشتاین نشان میدهد که چگونه ایدهای خوببیانشده از پویاییهای زیربنایی یک صحنه بهطور طبیعی تصمیمات عملی مانند قراردادن بازیگران را دیکته میکند.
بخش سوم قرار بود به میزانکادر اختصاص یابد __ که توسط آیزنشتاین هم بهعنوان «ترکیببندی برای قاب فیلم» و «چیدمان قابهای فیلم»، یعنی مونتاژ، درک میشد. پاراگراف پایانی مقاله به بحثی در مورد قطعهای از رمان یوگین اونگین پوشکین بازمیگردد.