ابوسعید چنان که از نسبتش پیداست، از مردم گناوه فارس بود. آرای نویسندگان درباره پیشه او قبل از قیام بر ضدّ معتضد خلیفه عباسی گوناگون است؛ گویا زمانی آردفروش و روزگاری پوستین دوز بوده است. ذهبی به روایت از صولی می گوید که ابوسعید از راه وصله کردن کیسه های آرد روزگار می گذرانید و می افزاید که وی در بصره شغل توزین غلات داشت. این گزارشها ممکن است مربوط به زمان فرار ابوسعید از گناوه و ورودش به بحرین باشد. از جزئیات زندگی و دانش اندوزی او اطلاعی نداریم، هرچند ابن مالک از او با عنوان فیلسوف یاد کرده و جوبری بر آن است که ابوسعید آشناترین مردم به کتاب نوامیس افلاطون بوده است. ابن خلکان از کوتاهی قد و زشت رویی او سخن می گوید. جوبری می افزاید که سمت راست بدنش از کار افتاده بود و نمی توانست راه برود و یا بدون یاری دیگری سوار بر اسب شود. این نکته ها در منابع دیگری نیامده است و از این رو جای تامل دارد. به گفته مسعودی مورّخ همروزگار ابوسعید، او در ۲۷۳ هجری به شهر قطیف وارد می شود. در ۲۸۱ مردی به نام یحیی بن مهدی که خود را داعی و فرستاده محمد بن عبدالله بن محمد بن حنفیه می خواند به قطیف آمد و بر علی بن معلی بن حمدان شیعی از موالی بنی زیاد وارد شد و او را با خود همداستان کرد. علی نیز شیعیان قطیف را پیام داد و نوشته ای را که از طرف مهدی نزد یحیی بود، بر آنان خواند و همه را به خروج برانگیخت. علی بن معلی همین پیام را به اطراف بحرین رسانید و ابوسعید که در آنجا اقامت داشت، به او پیوست. یحیی بن مهدی پس از آن دورباره نامه ای از مهدی نشان داد، حاکی از آن که زکات و وجوهات دیگر را به یحیی دهند. در این میان ابراهیم صائغ که نخست از گروندگان به یحیی بود، نزد علی بن مسمار امیر بحرین، ابوسعید و یحیی را با اباحیگری متهم کرد. یحیی مجازات شد، ولی ابوسعید به گناوه گریخت و از آنجا به کوفه رفت. او در اطراف کوفه از بنی قصار که از پایه گذاران قرمطیان در آن دیار بودند، دختری گرفت و به آنان پیوست.
قطع این کتاب وزیری نه سلطانی!
با سلام بر اساس اطلاعات ناشر قطع کتاب اصلاح شد، سپاس