نمایشنامه ی آرابال سرشارند ا خیال،ریشخند و شواهد تاریخی،اما هیچ ارتباطی به واقع گرایی بی روح ورویا پردازی اغراق آمیز ندارند. این آثار مخاطب راسر در گم می کنند و برمی انگیزند؛دلیل جذابیت شان دقیقا همین است.آثاری عمیقا سیاسی و به طرز سرخوشانه ای روشن بین،یاغی و بی قید وبند که نشانه های روشنی از زمانه ی مارا در خود دارند... تاسلا من باید بروم،ویلورو،باید محکوم را ببرم. ویلورو زود بر می گردی،کاش هزار تا مورچه بودم تا هزار بار ازت استقبال کنم.دوچرخه مرد محکوم کلیماندو همه ی این ها واسه اینه که نامرئی نیستیم.آه اگر نامرئی بودم می رفتم!آپال اگه من نامرئی بودم می رفتم تو لوژ کاخ سبز می خوابیدم.روی فرش!چه حالی می کردم!ما چی کار می تونیم بکنیم تا تو یه جای گرم بخوابیم؟ آپال مرگ! سه چرخه
کتاب دوچرخه ی مرد محکوم و سه چرخه