یکی از بهترین رمان هایی که امسال خوانده ام ... هوشمندانه ، خنده دار ، تند و تیز ، غافلگیر کننده و زیبا.
کارول شیلدز نامی است که کنار اسامی ای چون مارگارت آتوود و آلیس مونرو قرار می گیرد.
سرشار از شوخ طبعی حیله گرانه.
عاشق این گل بود. حتی در خواب هم می توانست نقش دل انگیزش را بکشد. کاسبرگ پشتی، استوانه ای،کاسبرگ جانبی نیام؛ برگچه های نیام تکمه و ریشه. گیاهی معمولی بود؛ بله. ولی از خانواده ی شگفت انگیز ارکیده. این شکوفه های ظریف چین واچین به او تعلق داشت. او ماه ها روی آن کارکرده بود و حالا صاحب تمام قسمت های ابریشمی تاخورده و نیز راهکار عالی نظری بازپروری آن بود. راهکاری که آن را از خاک حقیر میان قاره ای بلند کرده و تمام زیبایی اش را در مقابل چشم بشریت» مخصوصا در مقابل چشمان بارکر قرار می دهد.(به این مسأّله بی هیچ تکبری اعتقاد داشت.)آن قدر چشم به این موجود زنده ی منحصربه فرد می دوخت که آرزوهایی پیچیده در درونش بیدار می شد.
پیرمرد وقتی به این قسمت از صحبت هایش می رسید سخنانش را با شور و شوق بیشتری ادا می کرد: زندگی" انسان در این کره ی خاکی..." و برای روشن کردن بارکر فلت جوان و حساس» سخنان جاناتان سوییفت را نقل می کرد: «اگرکسی بتواند محصول یک زمین را دو برابر کند انسان شایسته تری است و خدمت اساسی تری برای وطنش انجام می دهد. خدمتی بس والاتر ازآنچه تمام سیاستمداران انجام می دهند.»
زیاد جالب نبود ):
در کل زیاد جالب نبود
خوندن این کتاب به عنوان روش تضمینی جلوگیری از خودکشی توصیه میشه..چرا که اینقدر کسل کننده هست که شما رو از انجام هر نوع کاری بعد از خوندنش باز داره:)