صحنه های متنوع و غنی، یکی پس از دیگری ظاهر می شوند... موفقیتی عظیم.
بازسازی کانینگهام از نویسنده ای تحسین شده مانند وولف بسیار شجاعانه است، و این کامل ترین و ماهرانه ترین اثر اوست.
نوشته ای بدیع و ملون که دنیای شناور پسا مدرن را بر لنگرگاه عشق، اندوه و اشتیاقی والا قرار می دهد.
صبحی را به خاطر می آورم که سپیده دم بیدار شدم. حس عجیبی از امکان وجود داشت. می دانی، آن حس و من... من فکر کردن با خودم را به یاد می آورم: پس این آغاز خوشبختی است، این جایی است که شروع می شود. البته که بیش از این ها در راه خواهد بود... هرگز به ذهنم نرسید که آن، لحظه ی آغاز نبود. آن، [خود]خوشبختی بود. آن، همان لحظه ی موعود بود، درست همان موقع.
کلاریسا معتقد است این روزها مردم را در درجه ی اول از روی مهربانی و ظرفیت ایثارشان می سنجی، گاهی اوقات از هوش و ذکاوت و ابراز ذره ای از نبوغ هر کسی، خسته می شوی.
مرا با خودت ببر. من عشقی محکوم به فنا می خواهم. من خیابان های شب هنگام، باد و باران را می خواهم؛ اینکه هیچ کس نخواهد بداند که کجا هستم.
نگارش به سبک «جریان سیال ذهن» این امکان را برای مخاطبین فراهم می آورد که افکار درونی شخصیت ها را «بشنوند»
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
نشر نیماژ چرا عکس ویرجینا وولف رو گذاشته رو جلد؟!😐
چون کتاب در مورد زندگی ایشونه و جالبه بدونید که کتاب خانم دلوی قرار بوده اسمش ساعتها باشه
عالی بود و تاثیرگذار ...
خوب و جالب بود :)
ماجرای سه زن وسه زندگی، بسیاراندوهبار ...برای من لااقل..
موجود کنید لطفا