رمان «آداب جنایت»، اولین اثر داستانی مصطفی سلیمانی، روایتی عاشقانه جنایی و جذاب است که خواننده را با حوادثی پیدرپی و غیرمنتظره مواجه میکند. داستان حول سرگذشت جوانی شرور و خشن میچرخد که پس از یک تصادف مرگبار، حافظهاش را به طور کامل از دست میدهد و این فراموشی، او را ناگزیر وارد فصل تازهای از زندگی میکند. او که از گذشتهی تاریک خود هیچ به یاد نمیآورد، همچون کودکی تازه متولد شده، فرصتی دوباره برای زیستن مییابد و اینجاست که مسائل دینی همچون «قضا و قدر»، «توبه» و امکان «بازگشت» به یک زندگی سالم، جان مایه اصلی رمان را تشکیل میدهند. در ساختار روایی، این اثر را میتوان اقتباسی آزاد از شخصیت ژان والژان در «بینوایان» ویکتور هوگو دانست که با همان چالشهای روانشناختی، اخلاقی دست و پنجه نرم میکند. داستان که از یک تصادف هولناک آغاز میشود؛ جوان موتورسوار با پیرمردی برخورد میکند و موجب مرگ او میشود، اما خود نیز در آتش انفجار موتورسیکلت میسوزد. در آخرین لحظات هوشیاری، او به پیرمرد دیگری که به کمکش آمده التماس میکند: «نگذارید به دست پلیس بیفتم.» این جمله تنها سرنخ از گذشتهی مجرمانه اوست. پس از بیهوشی و فراموشی، این جوان که حالا نام «عماد» را بر او نهادهاند، تحت حمایت همان پیرمردمذهبی و اطرافیانش قرار میگیرد و سفری برای تحول درونی و معنوی او آغاز میشود. شخصیتهایی چون سیدتقی و حاجدایی، این فرصت را مغتنم میشمارند تا او را به راه راست هدایت کنند و به این ترتیب، رمان به بستری برای طرح این مسئله بدل میشود که راه توبه همواره باز است و مهربانی خداوند شامل حال همگان میشود. مصطفی سلیمانی، ما را با آشفتگیهای ذهنی قهرمان داستان و سیر تحول او همراه میکند. «آداب جنایت» در نهایت، داستانی است درباره امکان رستگاری و نقش تقدیر در تغییر سرنوشت انسان.