1. خانه
  2. /
  3. کتاب شمشیر در توفان

کتاب شمشیر در توفان

نویسنده: دیوید گمل
4.5 از 1 رأی

کتاب شمشیر در توفان

(ریگانت 1)
Sword in the Storm
٪15
160000
136000
معرفی کتاب شمشیر در توفان
"شمشیر در توفان" که کتاب نخست از مجموعه ی "ریگانت" به قلم "دیوید گمل" می باشد، ما را به سرزمین جادویی و شگفت انگیز از قهرمانی و ماجراجویی خواهد برد.
"ریگانت" قبلیه ای سربلند و قدرتمند، در اعماق سرزمین های کوهستانی سبز قرار دارد و خدایان هوا و آب و ارواح زمین را می پرستد. در میان آن ها سلحشوری زندگی می کند به نام "کاناوار" که نشان سرنوشت را دارد. او کسی است که از طوفانی که پدرش را به کام مرگ کشاند متولد شد و پدرش او را شمشیر در توفان" لقب داد؛ داستان دلیری های او همچون زبانه های آتش به همه جا کشیده شده است.
"ثید" که یک نژاد جادویی به قدمت زمان است، جنگجوی جوان را مورد توجه قرار می دهد و سایه ای بدخیم را بر زندگی او می افکند. به زودی یک ارتش بی رحم از آب عبور خواهد کرد و طنین بی انتهای زندگی در "ریگانت" را برای همیشه از بین خواهد برد.
اما "کاناوار" سوگند یاد کرده که از مردم خود محافظت کند و در این راستا تلاشی را آغاز می کند که وی را به قلب دشمن می برد. در طول راه ، او هدیه ای دریافت می کند: شمشیری که درست به اندازه ی ثیدی که آن را در کوره ی آهنگری ساخته، پر قدرت و کشنده است. این چنین او نامی دریافت می کند که ترس را به قلب دوست و دشمن خواهد انداخت. نامی که سرنوشت شکوهمند و تلخی را اعلام می کند.
"شمشیر در توفان" به قلم "دیوید گمل" مسیر زندگی "کاناوار" و رخدادهای هیجان انگیز و جذابی که طی آن ها به یک قهرمان تبدیل می شود را به تصویر کشیده است.
درباره دیوید گمل
درباره دیوید گمل
دیوید اندرو گِمِل (David Gemmell) (زادهٔ اول اوت ۱۹۴۸) نویسندهٔ مشهور بریتانیایی کتابهای قهرمان محور بود. درحالی که در دوران جوانی به روزنامه‌نگاری مشغول بود در سال ۱۹۸۴ اولین رمان رسمی خود با عنوان «اسطوره» را منتشر کرد. بعد از آن زمان بین سال‌های ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۶ بیش از سی رمان نوشت که بیشتر آن‌ها حماسی و فانتزی بودند. کتابهای او با فروش بیش از یک میلیون نسخه همچنان در سراسر دنیا به فروش می‌رسند.
مادرش او را که در غرب لندن و در محله‌ای فقیرنشین متولد شده بود تا سن شش سالگی به تنهایی بزرگ کرد و پس از آن تصمیم به ازدواج دوباره گرفت. کودکی دیوید به جنگ و دعوا با زورگیران مدرسه یا فرار کردن از دست آن‌ها می‌گذشت و او درد زخم‌ها و جراحات زیادی را در این درگیری‌ها چشید. بیشتر این تحقیرها و اذیت و آزارها به علت حضور نداشتن پدر واقعی او بود، اما با پافشاری پدر ناتنی اش او یادگرفت در مقابل سختی‌ها ایستادگی کند. این طرز تفکر در بیشتر رمانهای گمل قابل مشاهده است.
در نوجوانی، دیوید به علت تشکیل دادن یک اتحادیهٔ قماربازی، از مدرسه اخراج شد و پس از آن به کارهایی همچون کارگری و کار در کلوپ‌های شبانه پرداخت. تا اینکه مادرش موقعیتی برای یک مصاحبهٔ کاری در روزنامه‌ای محلی برای او دست و پا کرد و اون از بین صد نفر شرکت‌کننده در این مصاحبه، به عنوان روزنامه‌نگار انتخاب شد. بعداً خودش اعتراف کرد دلیل این انتخاب این بود که شخصی که از او مصاحبه می‌گرفت غرور و گستاخی او را به حساب اعتماد به نفس او گذاشته بود.
پس از موفقیت در کار جدید اش او فرصت‌های شغلی مناسبی برای کار در روزنامه‌های بین‌المللی همچون دیلی میل، دیلی میرور و دیلی اکسپرس یافت و از این طریق توانایی خود را در زمینه نگارش پرورش داد. در همین دوران بود که برای اولین بار ازدواج کرد و صاحب دو فرزند نیز شد اما پس از چندین سال بار دیگر تصمیم به ازدواج گرفت و زندگی جدیدی با همسرش جدیدش استلا آغاز کرد که تا زمان مرگش ادامه داشت.
قسمت هایی از کتاب شمشیر در توفان

وقتی برای آخرین بار او را دیدم، هنوز بچه بودم. پسرکی استخوانی با موهای کاهی رنگ که درکوهستان زندگی می کرد. بعدازظهر تولد یازده سالگی ام بود. روز قبل، خواهرم موقع زایمان به همراه نوزادش مرده بود و اندوه پدر بیوه ام پایانی نداشت. صبح خیلی زود مزرعه را ترک کردم و پدر را با غصه هایش تنها گذاشتم. من هم غمگین بودم اما مثل بیشتر بچه ها، ناراحتی ام با دلسوزی برای خودم توﺃم شده بود. «آرا» مرده و تولّد مرا خراب کرده بود. هنوز هم با یادآوری احساسی که داشتم از شرم به خود می لرزم. تقریبا تمام صبح را در بخش های مرتفع جنگل بازی کردم. بازی هایی سلحشورانه، که در تمام آنها یک قهرمان بودم و دشمنانم را شکار می کردم. مهیب ترین شمشیر زن دنیا پادشاه «شمشیر شیطان» بودم. قبلا یک بار او را دیده بودم. با چند نفر از همراهانش ازکنار مزرعه ی دور افتاده ای ما می گذشت. خیلی اتفاقی از آنجا رد می شدند و پدرم به آنها آب و کمی نان داد. شاه از اسبش پیاده شد و از او تشکر کرد. بعد کنار هم ایستادند و در مورد تابستان خشک آن سال و مشکلاتی که ایجاد کرده بود حرف زدند. حدودا پنج ساله بودم و چیزهایی از او به یاد می آوردم، مثل اندازه ی جثه اش و رنگ عجیب چشمانش؛ یکی از آنها قهوه ای روشن و دیگری سبز بودند، درست مثل یک جواهر. پدرم برایش تعریف کرد که چطور یکی از گاوهایمان به خاطر اصابت صاعقه مرد. سه روز بعد، سواری به همراه گاوی مرغوب با شاخ های بزرگ از راه رسید و آن را به ما داد. از آن به بعد پدرم یکی از طرفداران شاه بود.

مقالات مرتبط با کتاب شمشیر در توفان
جهانی نو با پیوند ژانرهای علمی تخیلی و فانتزی
جهانی نو با پیوند ژانرهای علمی تخیلی و فانتزی
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب شمشیر در توفان"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

واقعا دردناکه که کتاب‌های بزرگوار دیوید گمل نه ترجمه میشن نه به اندازه کافی چاپ . سالهاست منتظر بعضی آثار ایشون هستم . حداقل جلد دو و سه این اثر را چاپ مجدد کنین. تشکر

1403/05/21 | توسطمحمد آرمین نائینی نژاد
1
|