کتاب برج پرستو

می خواهم به روزی برگردیم که ما از رودخانه ی یاروگا عبور کردیم. ما با عجله به سمت شرق و جنگل سیاه که در زبان کهن به اسم کائددو شناخته می شد رفتیم. هدفمان پیدا کردن دروئیدهایی بود که می توانستند محل تقریبی سیری را پیش بینی کنند و شاید تعبیر خواب های عجیب گرالت را برایمان بگویند. ما از میان جنگل های ریوردل شمالی، نام دیگر ساحل سمت چپ و ناحیه ای وحشی و تقریبا خالی از سکنه، جلو می رفتیم. این ناحیه بین رودخانه ی یاروگا و کوه پایه های آمل قرار داشت و اسم دیگرش جعبه ی شمال بود. جعبه ی شمال از شرق با دل آنگرا هم مرز بود و از غرب با ناحیه ای مردابی که اسمش را فراموش کرده ام.

هیچ کدام از فرمانروایی ها تاکنون به طور خاص ادعای مالکیت این ناحیه را نداشته اند. با این حال هیچ کس نمی دانست که این ناحیه متعلق به کیست و چه کسی بر آن حکومت می کند. ظاهرا حاکمان تیمریا، سادن، سنترا و ریویا به ترتیب در رابطه با مالکیت آنجا ادعاهایی کرده بودند. آن ها بخش های مختلفی از ساحل سمت چپ را تحت فرمانروایی خودشان می دانستند و گاهی از زور شمشیر و آتش هم برای تایید ادعایشان استفاده کرده بودند. اما بعدا سپاه نیلفگارد از پشت کوه های آمل آمده بودند و دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده بود. در رابطه با قوانین فئودالی حاکم بر این سرزمین و زمین هایش هم هیچ شکی باقی نماند، چون هرچیزی که در جنوب یاروگا قرار داشت، متعلق به امپراتوری نیلفگارد بود. حتی زمانی که من این متن را می نویسم، تعداد زیادی از سرزمین های شمال یاروگا هم به امپراتوری تعلق دارند. اما به علت نداشتن اطلاعات کافی، نمی دانم امپراتوری تا کجا در شمال توسعه پیدا کرده و چه سرزمین هایی تحت حکومتش درآمده اند. اما خوانندگان عزیزم، بگذارید به ریوردل برگردیم تا به مسائل تاریخی این ناحیه گذری بزنیم. داستان منشا شکل گیری این ناحیه بیشتر حالتی تصادفی دارد که البته دلیلش حضور و درگیری نیروهای خارجی بوده است. تاریخ یک کشور بیشتر اوقات توسط بیگانه ها شکل می گیرد. بنابراین با اینکه مسائل خارجی دلیل تغییراتند، اما همیشه و بدون استثنا مردمان آن کشور متحمل اثراتش می شوند. این قانون برای ریوردل به طور کامل صدق می کند.