هلا می گوید، در هر حال خیلی بد بازی کردند. هلا مثل من خیلی کم از فوتبال سرش می شود. مثل من هم علاقه ی کمی به فوتبال دارد. از آن گذشته فکر می کنم که او - حتا چون برای تماشای فوتبال از تلویزیون باید عینک بزند - نتوانسته خیلی از بازی خوب کروات ها و بازی بد آلمانی ها را ببیند. ولی اگر هم خودش آن ها را می دید ناممکن بود بداند که اصلا بازی خوب و بدشان چه طور بود. ما وقتی داشتیم با صدایی لرزان و نگران به طرفداری یا مخالفت از آلمان حرف می زدیم، اصلا حرف هایمان در مورد فوتبال نبود. البته من طرفدار آلمان بودم چون به نظرم طبیعی است که آدم طرفدار تیم کشور خودش باشد. وقتی بد بازی می کند، به یک شانس و اقبال نیاز دارد، وقتی که از شانس و اقبال خبری نباشد و حتا بدبیاری هم می آورد و می بازد، دیگر عصبانی می شوم.
وقتی از تیم حریف که آلمانی ها ازش می بازند هم هیچ خوش ام نمی آید، بیش تر عصبانی می شوم. من اصلا ورزشی فکر نمی کنم و این که نمی خواهم حتما تیم بهتر ببرد، بلکه امیدوارم که تیم مان ببرد، حالا خوب باشد یا بد. در واقع معتقدم که هلا در این مورد مثل من فکر می کند، فقط این که آلمانی ها تیم خودشان نیستند بلکه بر عکس: از همیشه کم تر خودشان هستند، کم تر از فرانسوی ها، انگلیس ها، ایتالیایی ها و البته کروات ها. احتمالا آلمانی ها خودشان حتا رقیب و حریف خودشان هستند، همان طور که تاریخ دانان آلمان غربی دشمن و حریف خودشان هستند، چون فرض اش این است که آن ها هم مثل تاریخ دانان آلمان شرقی دارند دروغ می گویند، به همین خاطر وقتی من اعتمادی به تاریخ دانان شرقی ندارم، اجازه ندارم اعتمادی هم به تاریخ دانان آلمان غربی داشته باشم، به همان نسبت هم نباید طرفدار تیم آلمان غربی باشم، حتا شده اگر آلمان شرقی هیچ تیم فوتبالی از آن خودش نداشته باشد.