کتاب موش و گربه

Cat and Mouse
کد کتاب : 193
مترجم :
شابک : 978-964-321-470-8
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 186
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1961
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

نویسنده ی کتاب برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1999

معرفی کتاب موش و گربه اثر گونتر گراس

شخصیت اصلی کتاب موش وگربه، پسری چهارده ساله به نام خواکیم مالکه است که به منظور دور کردن ذهنش از غده ی تیروئید بسیار بزرگ خود[که باعث رنج و اندوه اوست]به ورزش و غواصی رو می آورد. خواکیم خیلی زود از طرف هم سن و سالان و جامعه ی خود، به «مالکه ی بزرگ» ملقب شده اما در نظر دشمنانش، همچنان هدفی برای آزار و اذیت باقی می ماند. او در کشوری زخم خورده از جنگ، بسیار متفاوت با سایرین است و همین تفاوت، دردسرهایی برایش به وجود می آورد. کتاب موش و گربه، در سال 1961 و دو سال پس از طبل حلبی، شاهکار جنجال برانگیز و تحسین شده ی گونتر گراس، انتشار یافت. گراس بار دیگر در رمان موش و گربه ، توجه خود را معطوف شهر دانزیگ[گدانسک امروزی واقع در لهستان]کرده است. رمان موش و گربه با ترکیب دقیق و زیرکانه ی شوخ طبعی و قدرت طلبی، داستان از فرش به عرش رسیدن مالکه ی جوان را روایت می کند. شوخی ها و متلک های عجیب و غریب خواکیم، تاریکی و یأس موجود در کشوری صدمه دیده از خشونت نازی ها و جنگ را تلطیف و پنهان می سازد.

کتاب موش و گربه

گونتر گراس
گونتر ویلهلم گراس، زاده ی ۱۶ اکتبر ۱۹۲۷ - درگذشته ی ۱۳ آوریل ۲۰۱۵، نویسنده، مجسمه ساز و نقاش آلمانی بود. او عضو برجسته گروه ۴۷ و از نویسندگان بزرگ و معروف آلمان بود.گونتر گراس، بازتاب صدای نسلی از آلمان ها بود که در زمان سلطه ی نازیسم بزرگ شده بودند. او خود را روایت گر تاریخ از نگاه پایین دستی ها می دانست. وی با رویکردی معترضانه و هشداردهنده همواره در تمام رویدادهای مهم سیاسی و ادبی آلمان حضور موثر داشت. در سال ۱۹۹۹، گراس برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شد. آکادمی نوبل سوئد هنگام اعلام نام او، دا...
نکوداشت های کتاب موش و گربه
A tantalizing, eloquent, strange and strangely moving book.
کتابی شوکه کننده، شیوا، عجیب و بسیار تکان دهنده.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Filled with remarkable scenes.
سرشار از صحنه های به یاد ماندنی.
New York Times New York Times

A tragi-comic vitality and a transcendental vision.
یک تراژیکمدی سرزنده با بینشی والا.
Bloomsbury Publishing

قسمت هایی از کتاب موش و گربه (لذت متن)
اما وقتی دکتر برونیس، یکی از دبیران مان، از بچه ها پرسید می خواهند چکاره شوند، تو [تو که آن زمان هنوز شنا یاد نگرفته بودی]در جواب گفتی: «می خواهم دلقک بشوم و مردم را بخندانم.» هیچ کس در کلاس نخندید و من ترسیدم. وقتی مالکه، صریح و قاطع قصدش را مبنی بر دلقک سیرک شدن اظهار داشت، چهره اش چنان حالت باوقاری به خود گرفته بود که من واقعا ترسیدم که روزی مردم را از خنده بکشد.

من داوطلب شدم، لذا از قضیه سر در نمیاورم. می دانی که نسبت به نظام و سرباز بازی و تکیه هایی که حالا روی افتخار سربازی و این جور چیزها می کنند چه احساسی دارم. حدس بزن چه رسته ای رو انتخاب کردم. نذار بهت بخندم. نیروی هوایی که کلکش کنده است. چتر بازی؟ باز هم اشتباه کردی. چرا فکرت به سمت زیردریایی ها نمی رود؟ خب، بالاخره این یکی شد؟ تنها رشته ای که هنوز شانس دارد. کاش یه کار مفید، یا خنده دار انجام می دادم! یادت می آید می خواستم دلقک بشوم.

پسره حالش بهتر است، گرچه در نامه هایش چیزی نمی گوید، آخر هیچ وقت اهل شکایت نبود، درست مثل مرحوم پدرش. حالا در تانک کار می‎ کند. از پیاده نظام مطمئن تر است و وقتی بارون می آید، خیس نمی شود.