کتاب بانوان ماه

Celestial Bodies
کد کتاب : 40671
مترجم :
شابک : 978-6004613569
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

دختران ماه
Celestial Bodies
کد کتاب : 15953
مترجم :
شابک : 978-6226528412
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 288
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

زنان ماه
Celestial Bodies
کد کتاب : 121294
مترجم :
شابک : 978-6227072228
قطع : رقعی
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

دختران مهتاب
Celestial Bodies
کد کتاب : 16498
مترجم :
شابک : 978-6003264236
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 226
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

دختران ماه
Celestial Bodies
کد کتاب : 42605
مترجم :
شابک : 978-6008975670
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 284
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

اجرام آسمانی
Celestial Bodies
کد کتاب : 43416
مترجم :
شابک : 978-6222341992
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 224
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

بانوان مهتاب
Celestial Bodies
کد کتاب : 63116
مترجم :
شابک : 978-9646917934
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 206
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

زنان آسمانی
Celestial Bodies
(چرم،لب طلایی)
کد کتاب : 76712
مترجم :
شابک : 978-6008708810
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 296
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

بانوان ماه
Celestial Bodies
کد کتاب : 139959
مترجم :
شابک : 978-6226671743
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 228
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب دختران ماه اثر جوخه الحارثی

در روستای العوفی در عمان ، با سه خواهر روبرو می شویم: مایا ، که پس از یک شکست عاطفی با عبدالله ازدواج می کند. اسما ، که با احساس وظیفه ازدواج می کند. و خاولا ، که در حالی که منتظر معشوق خود است که به کانادا مهاجرت کرده ، همه پیشنهادات را رد می کند. این سه زن و خانواده هایشان شاهد تکامل عمان از یک جامعه سنتی برده دار به سمت یک کشور امروزی هستند. کتاب «دختران ماه» زندگی این سه زن را شرح می دهد و علاوه بر آن نگاهی به تحولات اجتماعی و سیاسی عمان نیز دارد. این امر اهمیت این اثر داستانی را نشان می دهد که توانسته است از خلال روابط عاطفی سه زن، ما را با یک نظام رو به پیشرفت آشنا کند. روایت های موجود در این کتاب به گونه ای مدون شده اند که تا آخر جذابیت خود را حفظ می کند و خواننده تا انتها نمی تواند حدس بزند چه بر سر شخصیت ها خواهد آمد یا حتی چه بر سر عمان خواهد آمد.
این کتاب ما را به یک مکان غیرمعمول می کشاند: روستایی در عمان در حاشیه مسقط پایتخت. این داستان از یک خانواده و تعدادی دیگر از شخصیت های اطراف آن ، از پس از جنگ جهانی دوم تا کم و بیش دهه 2000 را روایت می کند. شخصیت های متعدد با قدرت طراحی شده اند و داستان گذار از جهان باستان به مدرنیته در کشوری که زندگی می کنند نیز جذاب است.

کتاب دختران ماه


ویژگی های کتاب دختران ماه

برنده جایزه بین المللی من بوکر سال 2019

برنده جایزه بهترین رمان عمان سال 2010

جوخه الحارثی
جوخه الحارثی (Jokha al-Harthi؛ زادهٔ ۱۹۷۸) رمان‌نویس، نویسندهٔ داستان کوتاه، و استاد دانشگاه اهل عمان است که به خاطر نگارش رمان اجرام آسمانی» (سیدات القمر) برنده جایزه جهانی من بوکر شده‌است که درباره زندگی سه خواهر و خانواده‌هایشان و تغییرات اجتماعی در عمان است. و به عنوان پرفروش‌ترین کتاب آمریکا معرفی شده.او اولین نویسنده عمان است که آثارش به انگلیسی ترجمه می‌شود.ترجمه فارسی این کتاب برای اولین بار در ایران به نام دختران مهتاب توسط نرگس بیگدلی انجام شده است.
قسمت هایی از کتاب دختران ماه (لذت متن)
چند ماه بعد وقتی حامله شد تنها آرزویش این بود که مثل مادرش آسوده و راحت وضع حمل کند. یادش آمد مادرش چگونه از تولد خود مایا تعریف می کرد: توی حیاط دنبال جوجه می دویدم. عمو برای ناهار سرزده به خانهٔ ما آمده بود. ناگهان دردم گرفت، درد زایمان. آن قدر درد داشتم که همان جا توی حیاط به زمین افتادم. نمی توانستم تکان بخورم. پدرت رفت و قابله را خبر کرد. سبیکه تا چشمش به من افتاد گفت: - وقتش رسیده. مرا برد توی اتاق. هیچ کاری از دستم برنمی آمد. در را بست. از من خواست بلند شوم. روی پاهایم بایستم. بعد گفت دو دستم را بلند کنم. آن قدر که به تیر بالای دیوار برسد. من هم همهٔ تلاشم را کردم. تیر را گرفتم. پاهایم از هم در رفت. سبیکه داد زد خدایا به این زن رحم کن. خجالت بکش. دختر شیخ مسعود باید خوابیده وضع حمل کنه؟ چون آن قدر ضعیفه که نمی تونه ایستاده وضع حمل کنه؟

من ایستادم. تیر روی دیوار را هم چنان توی دستم گرفتم. تا تو از بدنم بیرون افتادی. افتادی توی شلوارم. آنوقت ها شلوارهای ما گشاد بود و برای افتادن بچه جا داشت. تو تقریبا مرده به دنیا آمدی. اگر سبیکه دست های مرا به زور از تیر جدا نمی کرد و تو را به زور بیرون نکشیده بود مرده بودی. آن بند نافی که به دور گردنت افتاده بود تو را خفه می کرد. به خدا حتی یک بار هم پیش دکتر نرفته بودم. اصلا و ابدا. اصلا. احدی بدن مرا ندیده بود. این روزها زن ها در «مسقد» به مریض خانه می روند. این زن های هندی و این دخترای مسیحی همه جای بدن شما را می بینند. واله مایا، من تو، خواهرات و برادرات رو به دنیا آوردم. ذره ای آخ نگفتم. خدا خیرت بده سبیکه. من دو تا دستم را محکم به تیر روی دیوار گرفته بودم و سبیکه داد می زد: - ای عزیزم! اگر یک داد زدی، نزدی ها! همهٔ زن ها بچه را از بدنشان بیرون می آورند. چه خبرته رسوایی به پا می کنی؟ گریه می کنی؟ دختر شیخ و رسوایی؟ من که حرفی نزدم. شکایتی هم نکردم.

این روزها زن ها به پشت می خوابند و وضع حمل می کنند. شوهرشان از آن طرف مریض خانه صدای جیغ و فریاد آن ها را می شنود. دیگه تو دنیا شرم و حیایی نمونده. مایا وقتی شکمش حسابی بزرگ شد به طوری که نمی توانست بخوابد به پسر سلیمان بازرگان گفت: - بشین و گوش کن. من این جا با حضور این همه شلوغی و قابله بچه را به دنیا نمی آورم. مرا ببر «مسقد». علی حرف او را قطع کرد. - هزار بار بهت گفتم اسم این شهر مسقطه نه «مسقد». مایا. انگار که اصلا حرف علی را نشنیده است، به حرف هایش ادامه داد: - می خوام بچه ام تو مریضخونهٔ سعاده به دنیا بیاد. - می خوای بچهٔ من به دست این مسیحی ها به دنیا بیاد؟