اگر شخص از حرکات و فعالیت های ذهن در تمامیت آن آگاه باشد نه آگاهی جزئی و تجزیه شده نه آگاهی در شکل مشاهده کننده ای که ذهن را می پاید؛ که به آن به طور جزئی توجه دارد و نتیجتا تضادی ایجاد می کند بین « مشاهده کننده » و « مشاهده شونده » آیا در آن آگاهی تام و کامل نمی بیند که ذهن بدون وقفه در حال تشکیل تصاویر است؟ آیا نمی بیند که مدام خاطره ی انواع لذت ها، بدبختی ها، حوادث نامطلوب، آزارها و انواع موثرات، انواع عوامل تاثیرگذار و انواع عوامل فشار را در خود ثبت می کند!؟ عامل شلوغی ذهن ما همین ثبت شده ها هستند؛ همین تصاویر هستند. فکر درباره ی یک عمل جنسی می اندیشد، آن را در خود مجسم می کند، آن را متصور می شود، احساسات و عواطف خاطره انگیز را در خود نگه می دارد؛ و نتیجتا دچار تمایلات و رغبت های شهوی می شود. چنین ذهنی را نمی توان یک ذهن پاک، عفیف و باتقوا نامید. ذهنی واقعا عفیف و باتقوا است که هیچ تصویر و هیچ خاطره ای را در خود ثبت و حمل نمی کند. چنین ذهنی همیشه مبرا، پاک و بی آلایش است!
داشتیم درباره مسئله قامض عشق بحث و گفتگو می کردیم. گمان نمی کنم بتوانیم ادراک و شناختی از این مسئله پیدا کنیم مگر اینکه قبلا به درک و شناخت مسئله دیگری نائل گردیم و آن مسئله ذهن است. مسئله ای که خود به اندازه مسئله عشق قامض است.
نمی دانم توجه کرده اید که ما تا وقتی جوانیم چگونه ذهنمان کنجکاو و پرسش گر است؟ می خواهیم همه چیز بدانیم. چیزهای خیلی بیشتری از مسن ترها می بینیم. ما تا جوان هستیم چیزهایی مشاهده می کنیم که افراد مسن اصلا به آن ها توجه ندارند. ذهن هنگامی که ما جوان هستیم خیلی هوشیار، گوش به زنگ و کنجکاو است. مدام می خواهد درباره همه چیز بداند. به این جهت است که در سن جوانی دروس مدرسه را بهتر و بیشتر فرامی گیریم ولی به مرور که پا به سن می گذاریم، مغزمان بیشتر و بیشتر متحجر و سخت می گردد. سنگین می شود، پرحجم می شود. توجه کرده اید که افراد مسن تر چگونه اسیر پیش داوری هستند؟ متعصب هستند، ذهنشان یک وضع ثابت و متحجر پیدا کرده است؟