کتاب داستان خیاط

The Dressmaker
روایتی از عشق و انتقام
کد کتاب : 1629
مترجم :
شابک : 978-964-191-558-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 312
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2000
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

از کتاب های پرفروش و برگزیده ی سال در استرالیا

نامزد جایزه Christina Stead

فیلمی بر اساس این کتاب در سال 2015 ساخته شده است.

معرفی کتاب داستان خیاط اثر رزالی هم

کتاب داستان خیاط، رمانی نوشته ی رزالی هم است که نخستین بار در سال 2000 به چاپ رسید. تیلی دانج پس از بیست سال آموزش در خانه های مد پاریس به منظور تسلط در هنر خیاطی، به شهر کوچکی در استرالیا بازمی گردد که در کودکی از آن تبعید شده بود. تیلی قصد دارد که فقط به مادر مریضش سر بزند و آن جا را ترک کند. اما او تصمیم می گیرد که بماند و اگرچه هنوز در چشم مردم شهر یک بیگانه است، لباس های زیبا و باشکوهی که خلق می کند، عقل و هوش را از سر زنان شهر می برد. تیلی از طریق کارش، رابطه ی دوستانه اش با گروهبان فارات که تنها پلیس شهر است و علاقه ی عجیبی به پارچه دارد، و عشقی در حال شکوفایی با تدی، ستاره ی فوتبال یکی از تیم های محلی، به تدریج جایگاه خود را در این شهر پیدا می کند. اما وقتی لباس هایش باعث به وجود آمدن رقابت و حسادت هایی میان مردم و باز شدن زخم هایی قدیمی می شود، مشخص می گردد که تیلی، افکار دیگری نیز در سر دارد: انتقام از کسانی که در حقش ظلم کردند، به زیباترین شکل ممکن.

کتاب داستان خیاط

رزالی هم
رزالی هم، زاده ی سال 1955، نویسنده ای استرالیایی است.هم در شهر جریلدری به دنیا آمد و بزرگ شد. او پس از پایان دبیرستان به خارج از کشور رفت و پس از بازگشت، از دانشگاه دیکین و سپس کالج سلطنتی پذیرش گرفت. هم در رشته ی دراما و ادبیات تحصیل کرد و در سال 1989 فارغ التحصیل شد. او به درخواست یکی از دوستانش، نوشتن نمایشنامه برای تئاتر و رادیو را آغاز کرد.
نکوداشت های کتاب داستان خیاط
Brilliant and satisfying.
درخشان و رضایت بخش.
Historical Novel Society Review

A novel to be proud of, and definitely one to savor.
رمانی که باید به آن افتخار کرد، و بدون تردید از آن لذت برد.
The Weekend Australian

قسمت هایی از کتاب داستان خیاط (لذت متن)
این، انتقام و دلیل ما خواهد بود. این رو به نیروی محرکه ی خودم تبدیل کردم. کاملا منصفانه است، اینطور فکر نمی کنی؟

می خواست که دوستش داشته باشی، او را ببخشی، و اگر در آن شب کسی بود که دوستش داشته باشد... اما البته که تو نمی توانستی دوستش داشته باشی، قلبت به اندازه ی او بزرگ نیست، هیچ وقت هم نخواهد شد، و این نابخشودنی است.