هیچ وقت فکر نمی کرد روزی کلاه گیس فروش شود. از بچگی می دانست که قرار نیست دکتر و مهندس شود، در واقع توانش را نداشت. هیچ وقت شاگرد درسخوانی نبود. خیلی تنبل هم نبود. متوسط بود، متوسط متوسط. آدم های متوسط به چیزهای متوسط فکر می کنند، اندازه آرزوهایشان خیلی بزرگ نیست، کوچک هم نیست، متوسط است. دوست هایی که پیدا می کنند مثل خودشان متوسط اند، تفریحاتشان هم متوسط است. در کل کیفیت زندگی برایشان متوسط است. وقتی مدرسه می رفت، آخر هفته ها پدر با پیکان سفید یخچالی اش می بردشان شمال شهر، معمولا تجریش و گاهی هم پارک جمشیدیه. عطیه و خواهرش پارک نیاوران را هم دوست داشتند. گربه های خوشگلی آنجا جولان می دادند و دو خواهر به شان غذا می دادند. آنجا وقتی خانم های خوش پوش و آراسته بالاشهری را می دید خودش را جای آن ها تجسم نمی کرد. هیچ وقت نخواسته بود مثل آن ها شود، درواقع می دانست که امکانش وجود ندارد. آدم واقع بینی بود و می دانست نباید دنبال چیزهای دست نیافتنی باشد و حواسش به سقف آرزوهایش بود؛ اما چیزی که همیشه فکرش را به خود مشغول می کرد این بود که خوب می شد اگر روزی آرایشگر این خانم های خوش پوش و آراسته شود. آرایشگری ازنظرش شغل هیجان انگیزی بود، این که آدم ها را از آنچه هستند بهتر کنی خودش یک جور هنر است. اولین بار در چهارده سالگی جرئت کرده بود این علاقه را با مادرش در میان بگذارد. مادر لب گزیده بود و فورا به پدر گفته بود. پدر هم اخم و تخم کرده بود و عطیه متوجه شده بود آرایشگر شدن منتفی است. حساب عالیه، خواهر بزرگش، از حساب او جدا بود. با این که هر دو دختران یک خانه بودند، خواهرش بلد بود آرزوهای بزرگ بکند و آن قدر پشتکار داشت که به شان برسد. خواهرش همیشه می خواست وکیل شود. کلاس کنکور رفت، درس خواند و کسی امتیاز خاصی برایش قائل نشد، اما قبول شد. حقوق. تهران نه اما شیراز قبول شد، آن هم دانشگاه سراسری. پدر به عالیه افتخار می کرد، چون تنها فرد خانواده شان بود که دانشگاه قبول شده بود، آن هم سراسری. عطیه می دانست نمی تواند مثل عالیه باشد، اما نه حسادت می کرد و نه خیلی برای خواهرش خوشحال می شد. شاید تفاوت در ابعاد آرزوهایشان باعث می شد او هرگز درک درستی از آنچه خواهرش به آن رسیده بود نداشته باشد و نفهمد عالیه با چه زحمتی به آن موقعیت رسیده.
یازده داستان کوتاه که شخصیت هاشون تقریبا مشترک هست. بیشتر در مورد روابط و جدایی هست اما زاویه دید هر شخصیت نسبت به زندگیش رو خیلی شفاف و جالب بیان میکنه.
کم پیش میآد مجموعه داستانی بخونم و همهی داستانهاش رو دوست داشته باشم. این کتاب داستانهاش برام جذاب بودو دوستش داشتم.
این کتاب رو خوندم و بسیار پسندیدم. برای دوستداران داستان کوتاه توصیه میشه