شیشه های ماشین بخار گرفته بودند. برف دامنه ی کوه ها را سفیدپوش کرده بود. کیوان به خیابان ها با دقت نگاه می کرد. بعضی ها را خوب یادش بود و بعضی ها را اصلا نمی شناخت. یعنی فروغ کجا زندگی می کرد؟ اصلا ایران بود یا نه؟ از کجا باید می دانست؟... سال ها بود با هیچ کس درباره ی او حرف نزده بود. بارها خواسته بود حالش را از فرامرزی یا خسرو این ها بپرسد اما نتوانسته بود. خودش هم باورش نمی شد که آن همه سال از فروغ بی خبر بوده است. یعنی او هم حال کیوان را از کسی نمی پرسید؟ فرامرزی نیم گاهی به او انداخت و گفت:«خیابان ها را این طور نگاه نکن که خلوتند. فردا صبح باید ببینی چه غلغله ای می شود.»کیوان حرفی نزد. فرامرزی ادامه داد: «ساعت پنج و شش بعد از ظهر را که نگو. انقدر ترافیک شدید می شود که بهتر است ماشینت را بگذاری و خودت در بری.» وارد خیابان ولی عصر شدند. خیابان موردعلاقه اش. خیابان خاطرات. خیابان پیاده روی های طولانی و رستوران های به یادماندنی. درخت ها لخت بودند. برگ چنارها ریخته بود. کناره های جوی های آب یخ زده بود. فرامرزی نیم نگاهی به کیوان انداخت:«چیه. تو فکری؟» کیوان به او نگاه کرد:«نه. داشتم خیابان ها را تماشا می کردم.»فرامرزی لبخند زد: «چشمت به خیابان هاست اما حواست نه.»و با تردید ادامه داد: «می توانم حدس بزنم به چی فکر می کنی.» کیوان چشم ها را ریز کرد:«به چی؟»فرامرزی جدی شد:«به آرش؟» کیوان سرش را پایین گرفت. نمی دانست چه جوابی به دکتر بدهد. فرامرزی ادامه داد: «حتی اگر هیچ حرفی هم نزنی از نگاهت پیداست. تو بی دلیل آن جا را ول نکردی بیایی این جا. مطمئن بودم روزی خودت به این نتیجه می رسی که باید برگردی.»کیوان باز هم حرفی نزد. از خودش خجالت کشید. او هیچ وقت پسرش را نخواسته بود. این همه سال گذشته. تو عوض شده ای. آرش بزرگ شده است. باید بروی دیدنش.
من از یاسمن خلیلیفرد دو کتاب «انگار خودم نیستم» و «بنفش مایل به لیمویی» رو هم خوندم، این سومین کتابم بود که البته این کتاب کتاب اول ایشونه. کتابها به مرور زمان بهتر و بهتر شدن. یعنی پیشنهاد میکنم دو کتاب دوم و سومشو اول بخوانید. داستان کتاب برامون آشناست؛ عشقهای به سرانجام نرسیده اما نوع پرداخت و پایان بندی خاص و متفاوتی داره و در اون گرههای داستانی زیادی دیده میشه. زبان ساده، لحن صمیمی و شخصیتپردازی خوب، بنظرم باعث خواندنی شدن این اثر شده. نمونه هر کدوم از شخصیتها رو تو دور و اطرافیان دیدیم؛ پس این داستان ملموس و باورپذیره و موفق به همذاتپنداریتون میکنه. به نظرم برای اقتباس در سینما یا شبکه نمایش خانگی گزینه خیلی خوب و مناسبیه.
خیلی قشنگه 😍
نه پیشنهاد نمیشه این سبک نوشتار متاسفانه باب شده که مخاطب رو برای هیچ و پوچ بنشونه سرجاش و جامعه ما پر شده از این سبک .... کاش نویسندگان ما یاد بگیرن که یک اثر فاخر خیلی خیلی ماندگارتر هستش تا چندتا کار سطحی کتاب خوبی نیست
خیلی کتاب قشنگی هست... گرچه من در تک تک صفحات غم رو حس میکردم اما داستان پر مفهومی است که در یک احساس عاشقانه خلاصه شده... و تاثیر مهم خودش رو میزاره...
آقای ایمان ر. اگر ادبیات انتقادی توی کتابخوان و باسواد این است باید به هر چه بیسواد با ادب وشعور است غبطه خورد.. تو نمونه عیان دلیل عقب افتادگی جامعه هستی
کتاب صوتی یادت نروت که دارای متن بسیار جذاب وصدای دلنشین و هنرمندانه خانم دهقانی به زیبایی مطالب افزوده بود شنیدن نسخه صوتی انرا پیشنهاد میکنم
ای ریدم توی کتابت. ۶۰ تومن پول بدی و ببینی گوه زده توش. مرده شور ریختت رو ببره
اگر ادبیات انتقادی توی کتابخوان و باسواد این است باید به هر چه بیسواد با ادب وشعور است غبطه خورد.. تو نمونه عیان دلیل عقب افتادگی جامعه هستی.