1. خانه
  2. /
  3. کتاب من از گورانی ها می ترسم

کتاب من از گورانی ها می ترسم

5 از 1 رأی

کتاب من از گورانی ها می ترسم

I'm afraid of the Guran
انتشارات: نشر چشمه
٪15
220000
187000
معرفی کتاب من از گورانی ها می ترسم
داستان کتاب من از گورانی ها می ترسم در شهر کوچکی به نام گوران می گذرد و داستان زندگی زنی را روایت می کند که با سنت هایی که دست و پایش را بسته است مبارزه می کند. او با سنت‌های قدیمی روبرو می‌شود و با پرسش‌های مختلف فلسفی در ذهنش به زندگی خود ادامه می‌دهد.
حاجی پیله واری از بزرگان شهر است که دختری به نام فرنگیس دارد، او را برای تحصیل به تهران فرستاد، متاهل است و زندگی مرفهی دارد. فرنگیس طبق برنامه خانواده به شهر کوچکش آمده است تا مانند خواهر و برادرش دو ماه از پدرش دور باشد. و مراقب مادر پیر و برادرش که از نظر روحی و جسمی بیمار است، باشد. او در تهران مشکلات زیادی از جمله زندگی زناشویی ناموفق و طلاق را پشت سر گذاشته است که تا پایان داستان یکی یکی برای مخاطبان روایت می کند.
این کتاب نوشته ی نویسنده ایرانی بلقیس سلیمانی است.
درباره بلقیس سلیمانی
درباره بلقیس سلیمانی

بلقیس سلیمانی که همه‌ی ما او را به‌عنوان داستان‌نویس می‌شناسیم، دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمان‌ها و نوشته‌های او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسنده‌ای بدانیم که در تالیف رمان‌هایش دغدغه بومی‌گرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش می‌داند که تمام‌وقت مشغول آن است. با بررسی رمان‌ها و نوشته‌های او به‌راحتی می‌توان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغه‌های ریز و درشت آن‌ها است. از این رو در بیشتر رمان‌هایش، زن‌ها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغه‌ها و چالش‌های درونی و بیرونی زندگی آن‌هاست. در واقع بلقیس سلیمانی به‌گفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی می‌نویسند که از آن‌ها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمان‌های او دغدغه‌ها و چالش‌های زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمان‌های او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده می‌شود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آن‌ها شناخت دارد.

جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵
جایزهٔ ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵
اعطای نشان درجه یک هنری در سال ۱۳۹۵
قسمت هایی از کتاب من از گورانی ها می ترسم

چی می شد اگر دعوتش را قبول می کردم و یک روز صبح، صبحانه را با او می خوردم؟ چرا نباید این کار را بکنم؟ از چی می ترسم؟ چرا این ترس لعنتی ولم نمی کند؟ مگر نه اینکه حالا آزادم؟ مگر نه این که حالا برای بهداشت اخلاقی جامعه خطری ندارم؟ از اول هم خطری نداشتم. زن های زشت، زن های معمولی، هیچ وقت برای جامعه خطر ندارند. من زشت نبودم اما خوشگل هم نبودم. معمولی بودم. معمولی شدم، بعد از آن که دانشجو شدم و آن بینی صدمنی را عمل کردم. من کپی پدرم بودم، پوست سبزه، دماغ بزرگ و پیشانی بلند را از او به ارث برده بودم. مادر هیچ چیز به من نداده بود. به بقیه ی بچه ها چیزی داده بود اما به من دریغ از یک انگشت پا.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب من از گورانی ها می ترسم" ثبت می‌کند