بلقیس سلیمانی که همهی ما او را بهعنوان داستاننویس میشناسیم، دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمانها و نوشتههای او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسندهای بدانیم که در تالیف رمانهایش دغدغه بومیگرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش میداند که تماموقت مشغول آن است. با بررسی رمانها و نوشتههای او بهراحتی میتوان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغههای ریز و درشت آنها است. از این رو در بیشتر رمانهایش، زنها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغهها و چالشهای درونی و بیرونی زندگی آنهاست. در واقع بلقیس سلیمانی بهگفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی مینویسند که از آنها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمانهای او دغدغهها و چالشهای زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمانهای او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده میشود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آنها شناخت دارد.
شروع داستان خیلی خوب بود روند داستان رفت و برگشتی بین گذشته و حال بود ولی از فصل ۵به بعد داستان کند میشه و برای هر خواننده ای میتونه خسته کننده باشه اما پایان داستان غافلگیر کننده بود،طوری که هنگام خوندن داستان دهانم از تعجب باز مونده و به یکی از شخصیتهای داستان فحش میدادمو بنظرم این پایان قوی ،بار ریتم کند و خسته کننه اواسط کتاب رو خنثی کرد.
داستان درمورد ثریا و دخترش آناست.زنی بیوه اهل گوران که هنگام حامله بودن ،شوهر شمالی اش را از دست میدهد و در تهران با شغل معلمی دخترش را به سختی بزرگ میکند. درحقیقت داستان درمورد شکاف نسلها ازنظر فرهنگ، اخلاق،آرزوها و نیازهاست.داستان مادر و دختری که هر دو شوهرشون رو از دست دادند یکی بوسیله مرگ دیگری با طلاق