بلقیس سلیمانی که همهی ما او را بهعنوان داستاننویس میشناسیم، دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمانها و نوشتههای او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسندهای بدانیم که در تالیف رمانهایش دغدغه بومیگرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش میداند که تماموقت مشغول آن است. با بررسی رمانها و نوشتههای او بهراحتی میتوان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغههای ریز و درشت آنها است. از این رو در بیشتر رمانهایش، زنها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغهها و چالشهای درونی و بیرونی زندگی آنهاست. در واقع بلقیس سلیمانی بهگفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی مینویسند که از آنها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمانهای او دغدغهها و چالشهای زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمانهای او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده میشود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آنها شناخت دارد.
- جلو پارک آقا هوشنگ برای کامران پشمک خرید و یک توپ پلاستیکی راه راه. انیس جلوتر از آن ها وارد پارک شد و مردی را دید که کل کائنات را بر سر دست می چرخاند. - الله اکبر! - مرد مجسمه ای طوری ستاره ها و سیارات را می چرخاند که انیس آتش گردان را، آن زمانی که پدرش زنده بود و گاه وبی گاه قلیانی می کشید با دوست و آشنا. در عمرش پارک نرفته بود اما وصفش را از زن های افسر خانم شنیده بود و بارها از کنار پارک های تهران گذشته بود. همین زندگی را می خواست آن وقت که با کرامت زندگی می کرد؛ بچه ای، سایه سری، گشت وگذاری. چرا نباید این روزگار را با آن از خدابی خبر، کرامت، می داشت؟ - چه کردی مرد با خودت، با من...
نثر زیبایی داره...کتاب خوبیه در کل