رمان شام آخر در سرخده حکایت زنان میانسالی است که رازهای مگو روحشان را سنگین و روابطشان را تیره کرده است؛ رازهایی که حاصل روابط و مناسبات فرهنگی و تاریخی است و مختص نسل آرمانخواهی که اکنون در سراشیب عمر به واکاوی خود و تاریخ خود رسیده است. آیا این رازگوییها روابط آنها را محکمتر میکند یا زندگی و روابطشان را خالی از معنا میکند؟
چه نوع رازی ارزش محافظت دارد؟ آیا رازها سرمایههایی بسیار شخصیاند که افشای آنها آدمی را به پوستهای بدون هسته تبدیل میکند و باعث فروپاشی هویتی او میشود؟ یا برعکس، پرده برانداختن از آنها سبب سبکی روح و گشایش در روابط میشود؟
بلقیس سلیمانی که همهی ما او را بهعنوان داستاننویس میشناسیم، دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمانها و نوشتههای او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسندهای بدانیم که در تالیف رمانهایش دغدغه بومیگرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش میداند که تماموقت مشغول آن است. با بررسی رمانها و نوشتههای او بهراحتی میتوان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغههای ریز و درشت آنها است. از این رو در بیشتر رمانهایش، زنها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغهها و چالشهای درونی و بیرونی زندگی آنهاست. در واقع بلقیس سلیمانی بهگفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی مینویسند که از آنها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمانهای او دغدغهها و چالشهای زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمانهای او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده میشود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آنها شناخت دارد.
ما تشنه ی این جور رازها بودیم، برای مان حکم آب حیات را داشتند، از خمودی و بی حالی درمان می آوردند، به تکاپو می انداختندمان و جوان مان می کردند. تقریبا یک هفته از خوردوخوراک افتادیم، کارمان شده بود تلفن زدن، چت کردن و قصه ساختن. قصه های گوناگون.
خیلی تلخ بود به دلم ننشست
کتاب خیلی قشنگی بود بعضی از جملاتش خیلی ملموس بودن و چیز دیگه ای که برای من جالب بود نزدیک بودن داستان به زمان حال