بلقیس سلیمانی که همهی ما او را بهعنوان داستاننویس میشناسیم، دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمانها و نوشتههای او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسندهای بدانیم که در تالیف رمانهایش دغدغه بومیگرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش میداند که تماموقت مشغول آن است. با بررسی رمانها و نوشتههای او بهراحتی میتوان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغههای ریز و درشت آنها است. از این رو در بیشتر رمانهایش، زنها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغهها و چالشهای درونی و بیرونی زندگی آنهاست. در واقع بلقیس سلیمانی بهگفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی مینویسند که از آنها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمانهای او دغدغهها و چالشهای زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمانهای او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده میشود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آنها شناخت دارد.
پابرهنه قدم در کوچه میگذارد. بعد آهسته خم می شود کفش هایش را می پوشد. همان کتانی هایی که قرار بود با آنها وزن کم کند، با آنها جوان بماند و همراه بهمن جاده مال رو بین لنجان و مارون را صبح زود بروند و برگردند... نرسیده به کوشک، ناگهان زمین و آسمان و سر و رگ هایش پر می شوند از قدقداس بوقلمون های کوشک و بقیه لنجان. بعد سگ ها شروع می کنند و بعد خرها و گاوها و بعد شغال ها و آخر سر خروس ها. حتی زوزه گرگ ها هم قاتی می شود با چیزهای دیگر. چیزی که نمی شنود صدای آدمیزاد است که آن را هم، بعد از آن که لته سنگین در هزارساله کوشک بیگ ها را به داخل هل می دهد، می شنود. «به به، سرکار خانم» و آن سوتر، در گرگ و میش و مهتاب مسی، دو چشم رنگ به رنگ می بیند و دستی با انگشتر شاهرخ بیگ...
خیلی سورئال بود بنظرم
لطفا موجودش کنید تا چاپ اولش تموم نشده🙏🏻🙏🏻☹️