کتاب گچ و چای سرد شده

Collection of Stories
مجموعه داستان به هم پیوسته
کد کتاب : 6764
شابک : 9786002294746
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 98
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

شایسته ی تقدیر ششمین دوره ی جایزه ی ادبی هفت اقلیم

معرفی کتاب گچ و چای سرد شده اثر آتوسا افشین نوید

"گچ و چای سرد"، اثری است که از ده داستان کوتاه تشکیل شده و در این داستان‌ها، موضوع مشترکی پیش می‌آید و به طور پیوسته، مختصر و مفهومی مورد بررسی قرار می‌گیرد. آتوسا افشین نوید در این کتاب، شخصیت‌های متعددی را آفریده که به صورت معلمان محافظه‌کار در آموزش و پرورش فعالیت می‌کنند و هر یک از آن‌ها با شرایط سیاسی و اقتصادی کشور به نحوی درگیر شده‌اند. در این میان، یکی از معلمان با دیدگاه‌های غیرمعمول به چالش‌ها پاسخ می‌دهد و علاقه‌مند به بررسی واقعیت‌ها و حقایق است. دیده‌ها و انتظارات این شخص با آنچه در اطراف مشاهده می‌کند، اختلاف دارد و در حال کشف و پوشش دادن به واقعیت‌هایی است که انسان‌های دیگر تمایل دارند نادیده بگیرند.

این معلم به عنوان نماینده نسل خود با رویکرد روشنفکرانه و تفکری منحصر به فرد در مقابل دیگر معلمان از اقشار مختلف جامعه قرار دارد. روایت "گچ و چای سرد" به دلیل دال بر تضادهای میان حقیقت و تخیل، واقعیت و خیال، بسیار مهیج و پرجاذبه است.

داستان‌گوی این کتاب، به طور اکثر به صورت شخص اول حاکم است، اما در بخش‌هایی از داستان‌ها، راوی به عنوان شخص سوم نیز مشغول روایت اتفاقات می‌شود. افشین نوید با استفاده از جملات ساده و روان، به گونه‌ای که بازدارندگی نداشته باشد، مشغول بیان دغدغه‌های اخیر مردم و انتقال اثرات تفاوت‌های طبقاتی و پیامدهای آن به صورت معناگرا و صادقانه است.

آتوسا افشین نوید در سال 1354 متولد شد و به عنوان نویسنده و مدرس داستان‌نویسی فعالیت دارد. وی علاوه بر کتاب "گچ و چای سرد"، آثار دیگری همچون "سرهنگ تمام"، "بازگشت ماهی‌های پرنده" و "یک، دو، سه نویسندگی" نوشته است.

افشین نوید تجربه‌های گوناگون همکاری با انتشارات معتبری چون نشر چشمه را داراست و "گچ و چای سرد" نیز توسط این انتشارات منتشر شده است.

کتاب گچ و چای سرد شده

آتوسا افشین نوید
آتوسا افشین نوید متولد سال 1354، نویسنده رمان های نوجوانان می باشد.
قسمت هایی از کتاب گچ و چای سرد شده (لذت متن)
دارابی چنان آه کشید که جگر محبوبه کباب شد. خودش را روی صندلی انداخت. چندبار پلک هایش را به هم زد و انگار برای اولین بار است چشمش به اسباب واثاثیه ی خانه اش می افتد نگاه خریدارانه ای به آن ها انداخت. آویز های کریستالی لوستر مسیر پرتو های خورشید را که به زحمت از پشت پرده های توری به درون می آمدند می شکستند. بوی نفتالین و تنباکوی کاشان دوزری دیواری هنوز بر بوی دوده و وایتکس و دستمال های نم دار می چربید. ردیف وسایل برقی روی اپن آشپزخانه طلب کارانه خود را به رخ صندلی های استیل قدیمی می کشیدند. محبوبه همان جا کنار دست شویی چمباتمه زد. بطری جرم گیر را گوشه ی چارچوب در دست شویی گذاشت. تارهای نازک موهای خرمایی اش را که از گوشه ی روسری گل دار بیرون زده بود پس زد و گفت «به دل نگیر سیمین خانوم.