کتاب سالتو "کتاب های قفسه ی آبی (102)" دومین رمان مهدی افروزمنش است. این کتاب به عنوان یک اثر داستانی بسیار تشویق شده است و نشر "چشمه" نیز آنرا منتشر کرده است. این کتاب فضایی پر التهاب را بازنمایی می کند که می تواند برای مخاطبین اثری مهیج و پر تعلیق باشد. همه شخصیت ها در این رمان به خوبی شخصیت پردازی شده اند و هرکدام به اندازه خود بار دراماتیک داستان را به دوش می کشند. روایت این رمان به گونه ای طراحی شده است که تا انتها مشخص نیست ماجرا چگونه خاتمه پیدا می کند.
مهدی افروزمنش نویسنده این کتاب که نخستین رمانش یعنی تاول، جایزه ی بهترین رمان سال جایزه ی هفت اقلیم را از آن خود کرد، در دومین رمانش به قهرمانی پرداخته که از اعماق شهر و از حوالی میدان مشهور فلاح تهران برآمده است. قهرمان او کشتی گیری فرز و تکنیکی ا ست که رمان سالتو براساس جهان او شکل می گیرد، کشتی گیری جسور که ناگهان بخت به او رو می کند و یک عشق کشتی ثروتمند تصمیم می گیرد از او حمایت کند. او مردی است مرموز و مشکوک که برای این مبارز قصه هایی دارد و این نقطه ای ا ست که از آن به بعد فضای رمان حال و هوایی جنایی معمایی پیدا می کند... افروزمنش با سال ها تجربه ی روزنامه نگاری بخش اجتماعی، توجه خاصی به انسان برآمده از تکه های تیره ی شهر دارد. او در این رمان آدم های گوناگون این شهر را مقابل این قهرمان فرز و ازهمه جا بی خبر قرار می دهد و ناچارش می کند درباره ی چیزهایی تصمیم بگیرد که بین مرگ و زندگی در نوسان اند. سالتو با روحی قصه گو و رئالیستی تلاش می کند برای مخاطب غافلگیری بزرگی رقم بزند. پسری برآمده از جنوب شهر که حالا می خواهد سلطان باشد...
زانوهام می سوخت و سفیدی پام را پشنگه های خون قرمز کرده بود. از ناخن پای راستم هم انگار که شیر خراب باشد خون چکه می کرد و نمی دانستم نگاهش کنم یا نه. نمی خواستم سرم را بلند کنم. دلایل خودم را داشتم؛ از همه مهم تر غرورم بود و چشم های قرمزشده ام. یکهو صدایی داد زد «بیا نادر، پیداش کردم؛ این جاست». بم بود و جذاب، از آن هایی که انتظار داری از رادیو بشنوی، نه از توی دستشویی نمور گندگرفته ی یک سالن ورزشی زهواردررفته. باز هم سرم را بلند نکردم. شاید دستشویی را «پیدا»کرده بودند و شاید هم منظورشان کس دیگری بود. به هیچ وجه منتظر کسی نبودم و حتم به یقین کسی هم پی من نمی گشت. چند ثانیه ای صدایی نیامد. بعد در آهنی جیغی کشید و بازتر شد. دومی رسیده نرسیده گفت «پسر، تو معرکه...» ادامه ی جمله اش را خورد و بهت زده گفت «سیا، این چرا این شکلیه؟» باید سرم را بلند می کردم. با اشک چشم هام تار می دیدم شان. دومی مرد چهارشانه ی قدکوتاهی بود که موش را به دقت یک جراح از چپ به راست شانه کرده بود و کنارش سیا بود، با یک پالتو نخودی رنگ و کفش هایی که کثافت های سقف را مثل آینه نشان می داد. قد بلند و موی نقره ای کوتاه داشت که بالای صورت کشیده اش مرتب شده بود. سیا چیزی نمی گفت. دوروبرم را نگاه کردم، سه نفر بودیم. دیگر شکی نداشتم که به خاطر من آن جا بودند. نادر دستش را که به بینی اش بود برداشت و آمد سمتم. جلوم چمباتمه نشست، انگار سال هاست می شناسدم دستش را روی شانه ام گذاشت و طوری پرسید «مربیت کیه بچه؟» که فکر می کردی مجبوری جوابش را بدهی.
کتاب بسیار خوب شروع شد و تا نیمه راه بسیار جذاب پیش رفت. شخصیت سازیها بسیار ظریف و زیبا و بدور از حاشیه انجام شده بود، اما از نیمه کتاب به بعد احساس میشد داستان تلخیص شده، انگار نویسنده عجله داشت داستان رو به پایان برسونه. حتی پایان داستان هم خوب نبود، جای خوبی تموم شد، ولی با جملات و تصویر سازی خوبی این اتفاق نیفتاد. #معرفی_کتاب_با_ایران_کتاب
سالتو رمانی معاصر است با موضوع اجتماعی اما درون مایه جنایی و پلیسی هم داره. نویسنده این بار به سراغ مردم هایی که محروم هستند رفته، گاهی محروم از پول و امکانات و گاهی محروم از توجه و محبت خانواده، بهتره بگم تو این کتاب نتیجهی محرومیتهای گذشته تبدیل به آدمهای الان شده! سراسر کتاب ورزش کشتی و حیات وحش رو با زندگی انسان مقایسه کرده، جملاتی ارزشمند که آدم رو به فکر میاندازه. اما به همون اندازه که جملات قوی ای داشت بعضی از قسمتهای کتاب قلم اونقدر قوی نبود! شاید هم تیغ سانسور بهش خورده بود! کتاب پر از تلخیهای جامعه و پر از خیانت است که فضای کتاب رو دارک کرده. کتاب تعلیق و کشش خوبی داشت و همچنین شخصیت پردازیها کامل بودن اما با پایانی که زود جمع شد و شخصیت هایی که از نیمه کتاب دیگه وجود نداشتن و به اصطلاح رها شدن!
. . دو روزه، در هفت و نیم ساعت خوندمش. امروز کتابو با خودم بردم سر کار و وقت صبحونه چند صفحهای خوندم. همیشه از کشف(خیلی دیر) و یافتن نویسنده یا کارگردان جدیدی که منو وارد دنیای تازهای میکنن تا مدتها کیفور میشم. #معرفی_کتاب_با_ایران_کتاب
چرا قیمت درج شده روی کتاب با رقم فروش شما ۴ برابر فرق داره ؟!
سلام و وقت به خیر. عکس پشت جلد درج شده در سایت مربوط به چاپهای گذشتهی کتاب است و فقط جهت اطلاع از متن پشت کتاب قرار داده شده. قیمت درج شده در سایت همان قیمتیست که ناشر برای آخرین چاپ کتاب در نظر گرفته. متشکریم از همراهی شما
چرا باج میدید به کتاب؟کجاش شخصیت داره؟
کسی میدونه آیا این داستان واقعیه؟
سریال یاغی فکر کنم طبق این رمان نوشته شده
اره از همین رمانه
سریال یاغی رو نوشتن با نگاهی به رمان سالتو و ممکنه دقیقآ داستان همونجوری پیش نره
سریال یاغی رو نوشتن با نگاهی به رمان سالتو و ممکنه دقیقآ داستان همونجوری پیش نره
سریالشوکه خیلی خوب ساختن عالیه
اخر داستان کسی میدونه
سریال یاغی رو از روی این کتاب ساختن؟
اره مثل اینکه
اره مثل اینکه
اره دیگه
نشر چشمه چرا اینقدر گرونه ؟ 😡😡😡
خوب عالی الله للل
داستان یک پسر فقیر که به واسطه کشتی با چندتا آدم آشنا میشه و ماجرا ادامه پیدا میکنه،از اون داستانهای ایرانی بود که واقعا بهش نمره قبولی میدم