کتاب «من و محمد فری» ۷ داستان کوتاه را با عناوین «از این جا که می گذشتید»، «من و محمد فری»، «در شهری کوچک»، «هیچ کس آوازش را نشنید»، «قناری در تاریکی»، «بیمارستان های من» و «مرداب واژگان» را شامل می شود.
در قسمتی از داستان «در شهری کوچک» از این کتاب می خوانیم:
وقتی خانم کاویانی از مادر سرهنگ پرسیده بود که چرا اسم پسرت را سرهنگ گذاشته ای؟ مادر گفته بود: «از بس از سرهنگ جماعت خوشش می آید. می گوید قدرت دارند و هر کار که دلشان بخواهد می کنند.»
خانم کاویانی حس کرده بود که قدرت طلب بودن پس و پشت روحیه ذوالفقار نفس می کشد. اما در عوض سرهنگ آن قدر ساده بود که اگر کسی راجع به او چنین فکری می کرد، اکنون حتما مملکت به باد فنا رفته بود.
مادر سرهنگ شده بود یار غار معلم ها، زبان چرب و نرمی داشت. دست به خیر هم بود. گاهی ظهرها برایشان برنج بار می گذاشت با خورشت بادمجان. مهمان هم که داشتند که هیچ کمکی فروگذار نمی کرد. کسی وجود سرهنگ را جدی نمی گرفت. او را صاف و ساده می دانستند. می گفتند آزارش فقط به دنده های لاشه گوسفند مغازه می رسد که با استادی گوشت را از آن ها جدا می کند، همین...
کتاب من و محمد فری