قهرمان این رمان، در بحبوحه نابسامانی روابط خانوادگی و در کشاکش شکایت شاکیان یک پرونده کلاهبرداری، به جرم قتل بازداشت می شود. در اولین فرصت نگهبان بازداشتگاه را مجروح می کند و از کلانتری می گریزد، در پی اتفاقات بعد از فرار، بلافاصله درگیر ماجرای قتل دیگری می شود. پس از مدت کوتاهی که با افراد خلافکار هم خانه می شود، هراس از کشته شدن از آن خانه که حالا برایش به زندانی دیگر تبدیل شده فراریش می دهد و درست همان روز خودش را وسط ماجرای حیرت انگیز دیگری می بیند که به قاچاق اسلحه یا عتیقه شباهت دارد. از مهلکه بعدی نیز جان سالم به در می برد، ولی در مرز آبی ایران و پاکستان دستگیر می شود. در زندان قتل دیگری به پرونده اش اضافه می شود. بعد از آن به جرمی امنیتی بازداشت می شود و پشت سر هم برایش ماجراهای هولناک اتفاق می افتد. هیچ کدام از این ماجراها و افرادی که سر راه او قرار می گیرند شباهتی به یکدیگر ندارند و هرکدام او را در موقعیت ناشناخته متفاوت دیگری قرار می دهند. اگرچه این رمان حول محور ماجراهای مربوط به اختلافات خانوادگی و کلاهبرداری و قتل می چرخد، نویسنده در این رمان خانوادگی و پلیسی تلاش کرده است از جهان محدود یک خانواده فراتر برود، با خلق شخصیت ها و موقعیت های بی شباهت به یکدیگر، جهان های فکری متفاوتی را در کنارو مقابل هم قرار دهد.
کتاب من فقط دو نفر را کشته ام