تو در دادگاه آنها حضور داشتی. در دادگاه پدر آنها که به نمایندگی از طرف خودش و تمامی پسرانش پشت میز محاکمه ایستاده بود و به نمایندگی همه از همه دفاع میکرد، ولی به نمایندگی همه زنده به گور نشد. یک نفر محاکمه شد ولی همه مجازات شدند. کمیتهی مجازات. مجازات کمیته. یک چیزی تقریبا این طوری. تو در کجای ماجرا بودی؟ جایی بودی که دستت به هیچ جا بند نبود. هیچ کاری نمی توانستی بکنی جز نظاره کردن. حتی حرف هم نمی توانستی بزنی تو. آن موقع دیگر راوی هم نبودی و نمیتوانستی هر وقت دلت میخواهد در متن دخالت کنی. این رمان را تو نمینوشتی محاکمه و زنده به گور کردن خارج از ارادهی تو به متن تحمیل شده بود. هیأت منصفهای وجود نداشت. البته هیأت بودند ولی منصفه نبودند.
کتاب سرباز بی سرزمین