پژوهشی شخصی و عمیقا تکان دهنده درباره ی اندوه.
پنجره ای رو به روح یک فیلسوف.
تصویری زیبا از سوگواری.
اینجا، بسیار دورتر، هر نظمی فرو می پاشد و به طور منطقی، باعث می شود زمانی که «خارج» هستم، بسیار دور از «او» در میان خوشی ها و حواس پرتی ها، بیشتر رنج بکشم. هرچه بیشتر دنیا به من بگوید تو در اینجا همه چیز را برای فراموش کردن در اختیار داری، کمتر فراموش می کنی.
لحظاتی که حواسم پرت می شود، و به نوعی خشک و عقیم می شوم، با هجوم ناگهانی و بی رحمانه ی عواطف به گریستن منجر می شوند. بلاتکلیفی احساسات: یک نفر هم می تواند بگوید من انسانی فاقد احساساتم و در برابر تصویری جدی از اندوه «واقعی» تسلیم نوعی عواطف زنانه ی «سطحی» ظاهری شده ام؛ و یا این که بگوید من عمیقا ناامیدم و سعی می کنم پنهانش کنم تا هر چیز پیرامونم را به تاریکی نکشانم، ولی در لحظه های معینی از تحملش ناتوان می شوم و «فرو می ریزم».
زمانی هست که مرگ یک «رخداد» است، یک ماجراست، و خود تحرک می بخشد، سر شوق می آورد، به جنب و جوش وا می دارد و منقبض می کند. و بعد روزی دیگر، مرگ یک رخداد نیست، تداوم دیگری است (در کنار تداوم های معمول زندگی)، فشرده شده، بی اهمیت، روایت نشده، شوم، بدون چاره: سوگواری واقعی که در مقابل هر نوع دیالکتیک روایی نفوذناپذیر است.
خواندن زندگینامه افراد موفق و حتی افراد غیر موفق برای همه ما لازم است. اما واقعا چه فایده مهمی برای ما دارد؟
کدوم ترجمه بهتره؟
چرا موجود نمیشه خب؟😑😑😑😑
این کتاب رو زودتر موجود کنید لطفن 💙 تکه هایی از کتاب رو خوندم و عاشقش شدم