«یان آندرآ اشتاینر» کتابی نوشته مارگریت دوراس نویسنده فرانسوی است. این اثر در دسته ادبیات زندگینامهای تقسیمبندی می شود و زندگی نگارهای است که دوراس از رابطه آتشین خود با مردی نوشته که 38 سال از خودش کوچکتر است. اما همه ماجرای این رابطه غیرمتعارف به همین جا ختم نمیشود و این عشق فراز و فرودهای فراوانی دارد. عشق میان مارگریت دوراس و یان آندرآ در چهارده سال پایانی زندگی دوراس رخ میدهد.
این کتاب آخرین رمان مارگریت دوراس است. اما به غیر از تفاوت سنی، اشتاینر یک همجنسگرا بوده است. اشتاینر به مدت ۵ سال پیوسته برای دوراس که در اوج شهرت قرارداشته نامه مینوشت و پاسخی دریافت نمیکرد؛ حتی او نمیدانست که نامههایش خوانده میشود یا نه. اشتاینر عاشق شده بوده. عشقی که با خواندن یک کتاب از دوراس در او بهوجود آمده بود. تا اینکه دوراس تصمیم میگیرد که پاسخ دهد و او را ببیند.
این رابطه بهقدری برای دوراس جذاب و ستودنی بود و تأثیر شگرفی که اشتاینر بر زندگی دوراس گذاشته بود باعث شد که او آخرین رمانش را براساس این رابطه با نام یان آندرهآ اشتاینر بنویسد و نحوهی آشناییشان و رابطهشان را در آن شرح دهد. دوراس در این کتاب برای درک بهتر رابطه، دو داستان دیگر را هم در دل این داستان آورده است؛ یکی اسطورهای و دیگری رابطهی پسری خردسال با معلمش.
دوراس در اواخر زندگیاش این رمان را مینویسد و این رابطه را داستانوار شرح میدهد. کتاب سه داستان را در زمان و مکان متفاوت روایت می کند. داستان اول ماجرای پسری شش ساله و مشاور هجده سالهاش است که در ساحل روایت می شود. پسر، ساموئل اشتاینر، بازمانده از هولوکاست و یتیم است که از آسیبهای ناشی از مرگ خواهر کوچکش به وسیله یک سرباز آلمانی در اردوگاه رنج می برد و الان تحت حمایت مشاور 18 ساله خود است و مشاور به پسر علاقمند شده و آنها قرار می گذارند که 10 سال دیگر هم را ببینند. داستان دیگر به رابطه دوراس و اشتاینر میپردازد و داستان سوم هم افسانه پسر کوچکی به نام دیوید و یک کوسه است. کوسه پدر و مادر دیوید را میخورد، اما پسر را بر پشت خود حمل میکند و به جزیرهای میبرد و نجات میدهد.
کتاب یان آندره آ اشتاینر