باور عمومی آکنده از تصورهای معینی از سرنوشت و خصلت های این غریزه ی جنسی است که بر مبنای آن، این غریزه در کودکی غیبت دارد و در هنگام و در ارتباط با فرآیند رشد جسمانی در بلوغ ایجاد می گردد و در جلوه های جذابیت غیرقابل مقاومتی بیان می گردد، که یک جنس بر جنس دیگر اعمال می کند و مقصد آن می باید آمیزش جنسی باشد یا دست کم کردارهایی که در این جهت عمل می کنند. لیکن ما دلیل های فراوانی داریم که این گزارش ها را به مثابه ی تصویری به طور کامل نامناسب از واقعیت مشاهده کنیم. اگر با دقت بیشتر بر آن نظر بیفکنیم، آن را سرشار از اشتباه ها، بی دقتی ها و پیش داوری ها می بینیم.
آزمون دقیق نمون های مورد مطالعه برای ارثی بودن وارونگی جنسیتی به احتمال به همان ترتیب یک تجربه ی زیستی معین در ابتدای کودکی را برای لیبیدو آشکار می سازد، که به طور صرف در حافظه ی آگاهانه ی شخص نگاهداری نشده است، لیکن با تاثیرگذاری مناسب به احتمال به یاد آورده می شود. بر این اساس، وارونگی جنسیتی را می توان به احتمال به عنوان گونه ای از غریزه ی جنسی با وقوع بسیار نشان داد، که از طریق تعدادی از موقعیت های حیاتی بیرونی متعین می گردد.
افزون بر آنچه عنوان شد، در گزارش ها بر به اصطلاح منش های شخصیتی، درجه ی دوم و سوم و فراوانی ظهور آن در میان وارونه جنسیت ها تأکید شده است. البته موارد بسیاری از آن ها صدق می کند، لیکن نباید فراموش کرد، که در کل منش های شخصیتی جنسی درجه ی دوم و سوم به طور غالب در میان جنس مخالف ظهور می کند و بنابراین اشاره ای بر امر دو اندام جنسیتی دارد، بدون آن که به احتمال در این رابطه موضوع جنسی خود را به معنای وارونگی جنسیتی، تغییر یافته نشان دهد.