من شخصیت خود را به مثابه ی مضمون و موضوع بر خویشتن عرضه داشته ام. بیش از آنچه کتابم مرا ساخت، من آن را نپرداختم و این موضوع به تتبعات صداقت و بی پیرایگی خاصی می بخشد که جاذبه ی اصلی کتاب است. مونتنی همچون آینه، به نقد تفکر، کردار و حتی جسم خویش می نشیند، آنچنان که اعتراف می کند از نقد و قضاوت و سخن دشمنان نمی ترسد، زیرا کسی نمی تواند بدتر از آنچه خود درباره ی کتاب و خویش گفته سخنی بر زبان براند.
شکنجه های بازجویی اختراعی خطرناک اند و چنین می نمایند که بیشتر آزمایش شکیبایی اند تا حقیقت گویی. هم آنکه بتواند آن ها را تاب آورد حقایق را پنهان می سازد و هم آنکه نتواند. زیرا درد و عذاب از چه رو آدمی را بیشتر به گفتن آنچه بوده وادار سازد و به گفتن آنچه نبوده ناگزیر نسازد؟ دستگاه قضایی ما نمی تواند امیدوار باشد که آن کس که بیم مردن و سرباختن وی را از جرم بازنمی دارد، به تصور آتشی هوش ربا از آن بازداشته شود
بینوایانی هستند که نه از ارسطو خبر دارند نه از کاتو،نه از سرمشقی و نه از دستوری اخلاقی.با این وجود طبیعت هر روزه از اینان مایه های ثبات و شکیبایی بر می گیرد که از آنچه ما با زحمت بسیار در مدرسه می خوانیم صافی تر و محکم ترند.آنکه باغ مرا شخم می زند، امروز صبح پسرش مرده است.اینان حتی نام هایی که بیماری ها می نهند گزندگی را تخفیف می دهند، سل در قاموس آن ها سرفه خوانده می شود و در هنگام بیماری جز برای مردن بستری نمی شوند.