کتاب مجموعه خون آشام

Vampire
(5 جلدی)
کد کتاب : 17648
شابک : 978-6003530461
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 696
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
تعداد جلد : 5

معرفی کتاب مجموعه خون آشام اثر سیامک گلشیری

"مجموعه خون آشام" شامل رمان های پنج گانه ای است به قلم "سیامک گلشیری"، که با عناوین "تهران، کوچه اشباح"، "ملاقات با خون آشام"، "شبح مرگ"، "جنگل ابر" و "شب شکار" به عرصه ی چاپ رسیده اند. داستان در ژانر وحشت و برای مخاطب نوجوان به نگارش درآمده و "سیامک گلشیری" تکنیک هایی را در نوشتن رمان های این مجموعه به کار گرفته که به وسیله ی آن ها به خوبی موفق شده عنصر وحشت را به خواننده منتقل کند. طبیعی جلوه دادن اتفاقات داستان و حتی تماس تلفنی مشکوکی که نهایتا به ملاقات با شخصی مشکوک تر می انجامد یکی از انواع این شگردها بوده است.
شروع قصه های "مجموعه خون آشام" با کتاب "تهران، کوچه اشباح" و پسری بی نام است که در کنار سایر رفقا، در جشن تولد دوستی به اسم آرش شرکت کرده است. پسر قصه به همراه آرش به بهانه ی درس خواندن به سمت خانه ی خودش می رفتند که ناگهان صدای جیغ زنی در پارک شنیده می شود. آرش که با خانه ی دراکولاها آشنایی داشته، پسر را به آنجا راهنمایی می کند و در راه برایش تعریف می کند که چطور پدر این خانه ناگهان به سرش زد و همسر و فرزندانش و سپس خودش را به قتل رساند. اما نکته این جا بود که پلیس هرگز موفق نشد اجساد آن ها را پیدا کند.
در همین بین آن دو، چشمشان به مردانی سیاه پوش می افتد و برای فرار از دست آن ها ناگزیر به خانه ی مذکور وارد می شوند. خانه ی مخوف با شروع رعد و برق ترسناک تر هم می شود و پسر، دوستش را گم می کند. اما این تازه شروع داستان و کمترین دردسر اوست...

کتاب مجموعه خون آشام

سیامک گلشیری
سیامک گلشیری (زاده 27 مرداد، 1347) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او پسر احمد گلشیری و برادرزاده هوشنگ گلشیری از دیگر مترجمان و نویسندگان ایرانی است.سیامک گلشیری در یک خانوادهٔ فرهنگی در اصفهان متولد شد. دوران کودکی را در اصفهان سپری کرد و سپس در شش سالگی به همراه خانواده، به سبب تغییر شغل پدر، به تهران مهاجرت کرد. بعد از انقلاب، در ۱۳۵۹، بار دیگر به اصفهان بازگشت. در اواخر دوران دبیرستان به فعالیت های نمایشی روی آورد و چندین نمایشنامه را روی صحنه برد. با پایان این دوران تحصیلی، این فعالیت...
قسمت هایی از کتاب مجموعه خون آشام (لذت متن)
کیف سیاه رنگ را گذاشت روی زانویم. بعد بی آن که نگاهم کند، گفت اتفاق وحشتناکی برایش افتاده است. گفت همه اش توی همین کیف است و از ماشین پیاده شد. هنوز در را نبسته بود که سرم را خم کردم و گفت: «می تونم اسم تونو بپرسم؟» سرش را خم کرد و خیلی آهسته گفت: «دراکولا»