1. خانه
  2. /
  3. کتاب سوگ مادر

کتاب سوگ مادر

نویسنده: شاهرخ مسکوب
3.67 از 3 رأی

کتاب سوگ مادر

Mourning
انتشارات: نشر نی
٪10
120000
108000
معرفی کتاب سوگ مادر
"سوگ مادر" مجموعه ای از یادداشت های به جا مانده از "شاهرخ مسکوب" است که احساسات خالص وی را به دور از انتظار برای چاپ این دل نوشته ها در بردارد. همین مساله سبب شده تا این اثر، ژرف ترین و خالص ترین احساساتی را که یک انسان می تواند بروز دهد، بدون ملاحظاتی که خاصه ی انتشاراتی هاست، در برداشته باشد.
این کتاب پناهگاه امنی است برای "شاهرخ مسکوب" و هر کسی که در "سوگ مادر" به ماتم نشسته، تا دمی در آن بیاساید و بار سنگین این مصیبت را برای لحظاتی هم که شده در میان سطرها پایین بگذارد؛ باشد که هنگام ورود دوباره به دنیای واقعیت، اندکی سبک تر از قبل با این مساله کنار بیاید. "شاهرخ مسکوب" اما این سطرها را بدون هیچ نقش و نقابی به رشته ی تحریر درآورده است؛ او ناب ترین و طبیعی ترین احساساتش را که با توانایی ذاتی و صیقل خورده ی ادبیاتی اش درآمیخته است، روی کاغذ می آورد و برای این کار به جز همان استعداد و ناخودآگاه ادبی صیقل یافته، هیچ زرق و برق اضافی به نوشته نمی دهد.
از دست دادن مادر برای هر انسانی، تجربه ای سخت و تکان دهنده است که به اشکال مختلف بروز می کند. فرزندی که حیات خود را وامدار وجود مادر است، با از دست دادن او، گویی حیات خویشتن را به طور نسبی از دست می دهد. وجود مادر در زندگانی "شاهرخ مسکوب" همواره پررنگ بوده و بدیهی است که "سوگ مادر" نیز، غمی پررنگ بر تابلوی زندگی او پاشیده است. او که سختی حبس و دیگر دشواری های زندگی را با یاد مادر سپری کرده، اکنون در این کتاب نیز از غم او به خود او رجوع می کند تا این اتفاق ناگوار را تاب بیاورد.
درباره شاهرخ مسکوب
درباره شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه شناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی علمیه ی تهران گذراند و ادامه ی تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته ی حقوق فارغ التحصیل شد. نخستین نوشته هایش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسیر اخبار خارجی در روزنامه« قیام ایران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقیق در حوزه ی فرهنگ، ادبیات و ترجمه روی آورد. او پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سه شنبه بیست وسوم فروردین ۱۳۸۴ در بیمارستان کوشن پاریس درگذشت. شهرت مسکوب تا حد زیادی وامدار پژوهش های او در «شاهنامه» فردوسی است. کتاب «ارمغان مور» و «مقدمه ای بر رستم و اسفندیار» او از مهم ترین منابع شاهنامه پژوهی به شمار می روند. مسکوب برخی از آثار مهم ادبیات مدرن و کلاسیک غرب را نیز به فارسی ترجمه کرده است. از جمله آثار او می توان به ترجمه ی کتاب های «خوشه های خشم» جان اشتاین بک، مجموعه «افسانه تبای» سوفوکلس و تألیف کتاب ها ی «سوگ سیاوش»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمه ای بر رستم و اسفندیار»، «در کوی دوست»، «گفت و گو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «خواب و خاموشی»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «شکاریم یک سر همه پیش مرگ»، «سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، «درباره سیاست و فرهنگ» در گفت وگو با علی بنو عزیزی، «تن پهلوان و روان خردمند»، «ملیت و زبان (هویت ایرانی و زبان فارسی) اشاره کرد.
قسمت هایی از کتاب سوگ مادر

من در تن مادرم زندگی می کردم و اکنون او در اندیشه ی من زندگی می کند. من باید بمانم تا او بتواند زندگی کند. تا روزی که نوبت من نیز فرارسد به نیروی تمام و با جان سختی می مانم. امانت او به من سپرده شده است. دیگر بر زمین نیستم، خود زمینم و به یاری آن دانه ای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.

چند روزی ست که از نوشتن گریزان. هنوز نمی خواهم مرگ مادرم را باور کنم و انگار نوشتن درباره این مرده مرگ او را مسجل می کند. حداقل این است که مرا به شدت خسته می کند. روزهای بدی است. خدایا تو که می توانی آن بهشت کذایی را بیافرینی چرا ما را اسیر چنین جهنمی کرده ای؟ به تو هیچ امیدی ندارم. هر چه هست در من است، به شرط ها و شروط ها. خنده دار است و لی راستی انگار اعصابم درد می کند. همه ی این روزهای اخیر جانم لخت و سنگین بوده است. گویی سربی در ان است که پیوسته مرا فرومی کشد و زمین گیر می کند. سرم خسته و مغزم تنبل است و چیزی در آن است که از کوفتگی فروافتاده است. مثل مردی که از راهی سخت و دراز رسیده باشد و از فرط خستگی، گرسنگی و تشنگی را از یاد برده، بر آستانه ی در خانه اش به خاک افتاده باشد. صبح ها از همیشه بدتر است. مامان گنجشک ها را خیلی دوست داشت و جیک جیک آن ها را که می شنید گاه بی اختیار می گفت جان! هر روز با صدای گنجشک ها از خواب بیدار می شوم و می بینم از مادرم خبری نیست. چقدر تنها شده ام..

نظر کاربران در مورد "کتاب سوگ مادر"
4 نظر تا این لحظه ثبت شده است

الهی بمیرم. صفحه‌ی ۵۰ کتاب بودم که کتاب رو بستم و رو به زانو به گریه افتادم.

1403/09/13 | توسطمریم - کاربر سایت
0
|

دلم سوخت برای مسکوب...خیلی. و عجب قلمی. چه قد خوب نوشت

1401/07/07 | توسطImfarza
2
|

از اون کتاباست که باید مزه‌مزه‌ش کنین و عجله‌ای برای تموم کردنش نداشته باشین.

1401/07/07 | توسطImfarza
4
|

در این کتاب مسکوب با قلمی خاص و پراحساس یادداشت هایی را درباره مادر خودش نوشته است. در جای جای کتاب او به مادرش و اهمیت مادر در زندگی و لحظات سختی که در پیش رو داشته اشاره میکنه.

1399/07/05 | توسطسمیرا ستوده
15
|