آمدم منزل سعیدالاطبا. زنی که خوب می خواند آنجا آمد قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از این که مملکت ما استعداد ضایع کن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش می یافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز می خواند و شخصی محترم بود و حال آن که حالا ضعیفه ای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل. بعد از رفتن او قدری با سعیدالاطبا تخته زدیم و یک ساعت و نیم از شب رفته آمدم منزل. باد شدیدی می آمد مبلغی خاک به چشمم کرد. به عسرت حرکت کردم.
ذکر موسیقی شد. ناظم العلوم قدری از تار تکذیب کرد و گفت چه سازی است که در تحت قاعده نمی آیدو به این واسطه شخص باید چهل سال زحمت بکشد تا تار خوب بزند. در ضمن کلیه موسیقی ایرانی را هم در نظر داشت و حال آنکه در فرنگستان آوازها در تحت قانون است و نوشته می شود و هر کسی علم موسیقی داشته باشد به مشق جزئی در کمال خوبی فرا گیرد.
من در این تحقیق با او مخالف شدم که اولا تار در تحت قانون درنیامدنش مسلم نیست. در تحت قانون فرنگی در نمی آید والا می توان ترتیب نت مخصوص برای آن داد. جز این که تار به حال موسیقیدانهای ما مردم عوام بوده و در این خیالات نبوده اند و ثانیا اشکال آن در خوب زدن است نه در یادگرفتن. در عرض یک سال می توان تارزن شد. اما خوب زدن آن اولا سلیقه زیاد می خواهد و ذوق مخصوص. با وجود این استعداد کار زیاد هم می خواهد برای روان شدن دست و مضراب و پیدا کردن قوه متصرفه
خلاصه ناظم العلوم موسیقی فرنگی را ترجیح می داد و حق هم دارد. زیرا که فرنگی ها موسیقی را خیلی لطیف کرده اند و نکاتی در آن به کار می برند و مثل سایر صنایع آن را تکمیل نموده اند. ولی موسیقی ایرانی هم برای تکمیل مستعد است و می توان آن را به مقمات عالیه رسانید.