در عصر کلاسیک، از زمان تأسیس بیمارستان عمومی پاریس و افتتاح نخستین دارالتأدیب های آلمان و انگلستان تا پایان قرن هجدهم، حبس افراد ادامه داشت. حبس فاسقان و فاجران، پدرانی که اموال خود را به باد فنا داده و پسرانی که خانه پدری را رها کرده بودند. کفرگویان، مردانی که می خواستند «خود را از قیود اخلاقی و تعهدات خانوادگی رها کنند»، افراد هرزه و بی ایمان. عصر کلاسیک با قائل شدن به نزدیکی و همدستی و همداستانی شگفتی آور میان این افراد برداشت و تصور خود را از بی خردی عیان کرد .
ر هر یک از این اماکن، علاوه بر چنین افرادی، دیوانگان هم در بند بودند. حدود یک دهم افرادی که برای اعزام به بیمارستان عمومی پاریس در این شهر جلب و توقیف می شدند، عبارت بودند از «دیوانگان»، مبتلایان به «زوال عقل»،
اختلال مشاعر» و «اشخاصی که کاملا دچار جنون شده اند». بین آنها و دیگر محبوسان هیچ نشانی از تمایز و اختلاف وجود نداشت. با کاوش در دفاتر بایگانی آن روزگار، در می یابیم که گویی همه آنان را ذهنیتی واحد از دیگر افراد اجتماع تمیز داد و حرکتی واحد از جامعه راند و جدایشان کرد. تشخیص این امر را که شخصی که به دلیل انحراف از جاده اخلاقیات» یا «سوء رفتار با همسر خویش» و ترک مکرر خانه و خانواده در بیمارستان عمومی بستری شده، بیمار بوده یا سالم، دیوانه بوده یا مجرم، به عهده باستان شناسی پزشکی بگذاریم.
تا قرن هفدهم خشونت بارترین و غیر انسانی ترین جنبه های شیر، تنها در صورتی واقعة جبران و مجازات می شد که در برابر همگان عیان می گشت، ظلمنی که عمل شر زاییده آن است. تنها با نور حاصل از اعتراف به گناه و مجازات آن، تا حدی از میان می رفت. تحقق عمل شر در چرخهای صورت می گرفت که برای رسیدن به مرحله نهایی آن، یعنی رفع شر، می بایست ابتدا مرحلة اعتراف در برابر عموم و برملا کردن گناه را طی کرد.