کتاب کتاب روزهای مرده

The Book of Dead Days
کد کتاب : 19110
مترجم :
شابک : 978-6002961914
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 384
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه کتاب نوجوانان رود آیلند سال 2007

معرفی کتاب روزهای مرده اثر مارکوس سجویک

«کتاب روزهای مرده» رمانی نوشته ی «مارکوس سجویک» است که نخستین بار در سال 2003 به چاپ رسید. روزهای میان کریسمس و آغاز سال نو، «روزهای مرده» است: وقتی ارواح آزادانه به حرکت درمی آیند و جادو درست در زیر سطح زندگی عادی ما به جوش و خروش می افتد. مردی شعبده باز به نام «ولرین» یا باید جان خود را در این چند روز نجات دهد یا تاوان پیمانی را بپردازد که سال ها پیش با نیرویی اهریمنی بسته بود. اما کیمیاگری و جادو نمی تواند با قدرت شرارت آمیزی مقابله کند که در تعقیب «ولرین» است. خدمتکار او، «پسر»، که هیچ نام و گذشته ای ندارد، برای کمک به او حاضر است. دختری باهوش به نام «ویلو» نیز با آن ها همراه می شود و این گروه سه نفره پس از مدتی به دنیای تاریک، عجیب و زیرزمینی شهر پا می گذارند و سفری منحصر به فرد را آغاز می کنند که هیچ گریزی از آن نیست.

کتاب کتاب روزهای مرده

مارکوس سجویک
مارکوس سجویک، زاده ی 8 آپریل 1968، تصویرساز، موزیسین و نویسنده ای انگلیسی است. سجویک قبل از تبدیل شدن به نویسنده ای تمام وقت، در یک کتاب فروشی مخصوص کتاب های کودک کار می کرد. او تا به حال چندین کتاب تصویری کودک نوشته و مجموعه ای از داستان های اساطیری و قصه های قومیتی برای مخاطبین بزرگسال را تصویرسازی کرده است.
نکوداشت های کتاب روزهای مرده
Packed with drama, mystery, and intrigue.
سرشار از فراز و نشیب، معما و هیجان.
The Bookseller

With subtle power.
با قدرتی پرظرافت.
Independent Independent

Beautifully paced and sometimes blood-soaked.
با ضرباهنگی عالی، و گاهی اوقات خون آلود.
Guardian Guardian

قسمت هایی از کتاب روزهای مرده (لذت متن)
تاریکی. دو ساعت مانده به نیمه شب. پسر توی جعبه نشسته بود. آنطور که در فضای تنگ و تاریک داخل اتاقک نشسته بود، مثل همیشه پاهایش زیر بدنش خواب رفته بودند. از بالای سرش، صدای «ولرین» را می شنید که نمایشش را پیش می برد.

ناگهان تقه ی محکمی به جعبه خورد: اولین علامت، که یعنی: «آماده باش پسر.» پسر صدای خفیف تماشاچیان را شنید. نمی توانست آن ها را ببیند، اما می دانست معنی این صدا چیست. همهمه ی انتظار بود.

«ولرین» وارد اتاقک شده بود و با توضیح صحنه ای که قرار بود ببینند، هیجان بیشتری به جان جمعیت می انداخت. پسر از پشت تخته های کلفت چوب بلوط که به دیواره های اتاقک شکل داده بودند، بعضی از حرف های «ولرین» را شنید: مثل معجزه... شاهکاری خیره کننده... پسر با خودش فکر کرد، یعنی دیگه داره وقتش می شه.