اثری که به راحتی مخاطبین را به خود مجذوب نگه خواهد داشت-صرف نظر از سن آن ها.
کاوشی تشویش آور در عشق و خاطره.
طلسم عجیب این کتاب، شما را مسحور خواهد کرد.
در نیمه های زمانی که شب به حساب می آید، «اریک» ناگهان از خواب می پرد؛ خواب دیده که دارد غرق می شود. از جا می پرد و از رختخواب بیرون می آید و نمی فهمد که چرا دهانش پر از یک جور مایع است. به حال خفگی کف زمین می افتد، سرفه می کند و عق می زند تا آبی را که توی خرخره اش گیر کرده، بالا بیاورد. در اتاق خواب باز است. آیا صدای قدم هایی را روی پلکان چوبی می شنود یا فقط تصور می کند که صدایی شنیده؟
افتان و خیزان به طبقه پایین می رود. در ورودی چهار طاق باز است اما کسی را نمی بیند. خسته و درمانده، و در حالی که هنوز سرفه می کند، در را می بندد و به سوی رختخواب برمی گردد. کرکره ها بسته هستند و وقتی «اریک» چراغ اتاق خواب را روشن می کند، تکه کاغذی را کف زمین، درست وسط قالی کنار تختش می بیند. یادداشت به خاطر سرفه های او کمی مرطوب شده اما کلمات روی کاغذ واضح و خواناست: «بیدار شو و به خاطر بیاور. حق با تو بود. پاسخ در آن سوی تپه نهفته است.»
مدتی طولانی به یادداشت خیره می شود و سعی می کند فکر کند. فکر کند که چه باید کرد. خیلی خسته است، خیلی خسته، و موج دیگری از رخوت و بی حالی او را در برمی گیرد. به رختخواب برمی گردد و به این نتیجه می رسد که تنها کار این است که همه چیز را فراموش کند. چراغ را خاموش می کند و چشم هایش را می بندد.
این کتاب رو نشر ایران بان هم چاپ کرده به اسم ده قرن عاشقی.کدوم ترجمه بهتره؟
به طرز عجیبی عجیبه...:)))) چیزیه ک حتی تصورشم نمیکنین یه جورایی داستانش خیلی به دلم نشست:)