شرحی فراموش نشدنی از اسارت و قدرت روابط.
تشویش آور، غم انگیز و زیبا.
یک اثر نخست قدرتمند با نثری دقیق.
پیش از اینکه تو را ببینم، مرا دیدی. در فرودگاه، آن روز از ماه آگوست، نگاهی در چشمانت بود که انگار از من چیزی می خواستی، انگار مدت ها بود چیزی می خواستی. هیچکس تا به حال آن گونه و با چنین قدرتی نگاهم نکرده بود. به نظرم نگاهت، آرامشم را به هم زد و غافلگیرم کرد.
حتی همان موقع هم می دانستم مرا زیر نظر داری. چیز غریبی در تو آشنا بود. قبلا تو را دیده بودم... جایی... اما تو چه کسی بودی؟ چشمانم مدام سمت صورتت برمی گشت.
صدایت آرام و لطیف بود، انگار داشتی فقط با من حرف می زدی و لهجه ی عجیبی داشتی. پیراهن آستین کوتاهی که به تن داشتی، بوی اکالیپتوس می داد و بالای گونه ات اثری از زخمی کوچک دیده می شد. چشمانت چنان مشتاق بود که نمی شد مدت زیادی به آن ها خیره ماند.
این یه کتاب داستان ساده نیست و در حین خوندنش حسهای مختلفی رو تجربه خواهید کرد.جالبه نویسنده با یه تیر چند نشون زده،هم به موضوع سندروم استکهلم گذری انداخته و هم تاثیر نحوه رفتار والدین به فرزندان.