کتاب دیو

Monster
کد کتاب : 45625
مترجم :
شابک : 978-6002966490
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 228
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه ی مایکل ال. پرینتز سال 2000

نامزد جایزه کتاب رودآیلند سال 2001

نامزد جایزه لینکلن سال 2005

نامزد جایزه ی بین المللی کتاب سال 1999

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دیو اثر والتر دین مایرز

کتاب «دیو» رمانی نوشته ی «والتر دین مایرز» است که اولین بار در سال 1999 منتشر شد. پسری شانزده ساله به نام «استیو هارمون» به اتهام قتل، در محاکمه به سر می برد. صاحب داروخانه ای در «هارلم» مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد، و حالا گفته می شود «استیو» در این ماجرا نقش داشته است. «استیو» که یک فیلسماز آماتور است، برای مقابله با رویدادهای وحشتناکی که او را در زندگی اش اسیر کرده اند، تصمیم می گیرد محاکمه اش را به یک فیلمنامه تبدیل کند. او همه چیز را صحنه به صحنه می نویسد: داستانی در مورد این که چگونه زندگی اش در یک لحظه واژگون شد. اما علرغم تلاش های او، مرز میان واقعیت و وهم در هم می آمیزد—تا جایی که «استیو» دیگر نمی داند خودش چه کسی است و حقیقت چیست.

کتاب دیو

والتر دین مایرز
والتر دین مایرز (12 آگوست 1937 - 1 ژوئیه 2014) نویسنده کتاب های کودک و نوجوان بود که بیشتر به دلیل ادبیات نوجوانان شناخته می شود. وی در مارتینزبورگ ، ویرجینیا غربی متولد شد ، اما در هارلم نیویورک بزرگ شد. کودکی سخت او را به سمت نوشتن سوق داد و معلمان مدرسه او را با این روش به عنوان راهی برای ابراز وجود تشویق می کردند. او بیش از صد کتاب از جمله کتاب های مصور و داستان نوشت. وی پنج بار برنده جایزه Coretta Scott King برای نویسندگان آفریقایی-آمریکایی شد.
نکوداشت های کتاب دیو
A fascinating portrait of a young man wrestling with his conscience.
تصویری شگفت انگیز از مردی جوان در جدال با وجدانش.
Booklist Booklist

Chilling and engrossing.
دلهره آور و مهیج.
New York Times New York Times

This compelling novel is Walter Dean Myers's writing at its best.
این رمان جذاب، نشانگر اوج توانایی های «والتر دین مایرز» در نویسندگی است.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب دیو (لذت متن)
اینجا اگر یکی بفهمد داری گریه می کنی، همه جا را پر می کند؛ آن وقت این تویی که شب ها موقع خاموشی کتک می خوری.

وقتی توی این آینه ی چهارگوش کوچک نگاه می کنم، صورتی را می بینم که به من زل زده اما نمی شناسمش. اصلا شبیه من نیست. چطور ممکن است در عرض چند ماه اینقدر تغییر کرده باشم؟ یعنی وقتی دادگاهم تمام شود، دوباره شبیه خودم می شوم؟

همه می گویند بالاخره به زندان عادت می کنی، اما من نمی فهمم چطوری. هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم، تعجب می کنم که اینجا هستم.